فلکهای آبی
نگاه تو عکس مرا در عدم میزند
در آن قاب چوبی یکی از تو دم میزند
در این شیشه ی پرغبارم شکستن رواست
اگر خلوت ما دو تا را به هم میزند
چه میماند ؟ این من که زل میزنم مثل عشق
که در هر رگ زائر یک حرم میزند
تو میمانی و لطف تو آن که از عاشقان
فقط ظاهرا اسم ما را قلم میزند
...
تو در ساحلی زیر یک سایه لم دادنت
فلکهای آبی به پای بلم میزند
خروشان ترین موج دارد مرا میبرد
پریزاد این قصه دارد قدم میزند
در این لحظه تصمیم تو ... ای خداوند عشق
لبت سرنوشت دلم را رقم میزند
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد