سلام . سال نو مبارک
اول این که عید امسال وبلاگ من وارد دومین سال زندگی خودش شد ! در این مدت دوستان خوبی پیداکردم که اسم اکثرشان در فهرست دوستان عزیزم هست . برای آن که یادم باشد به همه سر بزنم آن تقسیمبندی لینکها را حذفکردم . حالا اسم همه دوستان عزیزم صرف نظر از این که به من لینکدادهاند یا نه کنار هم است ! از دوستان جدید هم اگر اسم کسی از قلم افتاده است لطفا یادآوریکند . ممنون
دوم این که امیدوارم از این دوستان آنها که وبلاگشان را به امان خدا رهاکرده و رفتهاند هر چه زودتر چشم ما را به خواندن آثار جدیدشان روشنکنند
سوم این که مایلم تاکیدکنم از ذوق سرشار و شاعرانه همه شما دوستان عزیز در وبلاگهایتان و نیز نقدها و نظرات شما درباره شعرهای خودم نکتهها آموختهام که از این بابت وامدار و سپاسگزارم
چهارم این که در این یک سال حدود صد غزل و صد رباعی و چند ترانه در این وبلاگ منتشر کردم که امیدوارم مقبول طبع لطیفتان واقع شده باشد
از شیشه و سنگ ...عشق میماند وبس
نه صلح و نه جنگ...عشق میماند و بس
در خاطره ی زلال سیاره ی ما
این کار قشنگ : عشق ...میماند وبس
راستی در مورد فراغزل من ترجیح میدهم معنی بیت علاوه بر آن که در بیت بعد کامل میشود مستقلا در خود بیت هم کامل شده باشد چون در غیر این صورت به نظرم به سمت شعر نیمایی پیش میرود و تاثیر قافیه بر روی ذهن خیلی کمرنگ میشود حالا یکی نیست بگوید نظر من چه اهمیتی دارد؟
همت ِ تو
سلام ِ من به نگاه ِ تو با تمام ِ وجود
اگر چه در دل ِ پاکت ندارم اذن ِ ورود...
اجازه هست تو را سادهتر صدا بزنم؟
بسان ِ رقص ِ درختان . نه با رکوع و سجود...
چرا که در پی ِ آغوش ِ مهربان ِ توام
نه آن که تند بسوزم . میان ِ آتش و دود...
به هر مناسبت و هر بهانه میدانی
مرا به بوسه بلغزان ! نگو نگو که چه زود...
تو عاشقم شدهای؟ پس دروغ هم بلدی؟
لبت ترانهی ِ شیرینتری چرا نسرود؟...
برای ِ من که شکستم فقط به همت ِ توست
که چشم ِ غربتیم را چنین به گریه گشود...
چنان که آینهام با گلایه میتابد
فدای ِ روشنیت : من .در این زمان ِ کبود...
دچار ِ عشق ِ توام من که هیچ چیزی نیست
برای ِ من غم ِ دنیا و هرچه بود و نبود...
کسی که مثل ِ تو بودای ِ مذهبم بشود
چنان که داده بشارت خدا به قوم ِ یهود...
منم حواری ِ چشمت که مثل ِمعجزهایست
که خوشه خوشهی ِ تاک از بهار و باده ربود