سلام
تقدیم به مهربانیهای سیامک بهرامپرور عزیزم
گفتی عاشق میشوی
هی خودت را توی ِ این آیینه خوشگل میکنی
دستهگل را آب دادی - باز دل دل میکنی
من هنوز آیینهام - اما به یک رگبار ِ تند
آب را در برکهی ِ ایمان ِ من گل میکنی
گفتی : عاشق میشوی با من رها از هر چه هست ؟
بعد من را توی ِ زندان غمت ول میکنی
گفتی : عاشق میشوی ؟ دریا : تو . اقیانوس : من
قایقم را غرق در شنهای ساحل میکنی
"برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز"
گفتی عاشق میشوی ال میکنی بل میکنی
باستانی شد غزل ؟ الان درستش میکنم
تو من و برنامهام را هر دو کنسل میکنی
...
قافیه دارد مزاحم میشود ! کاری بکن
من تو را با هر که هستی دوست میدارم هنوز
اخوی عزیز! ببین اصلا نقطهچین بگذارم بهتر نیست؟
صحنهسازی
حالا تو میخواهی مرا - یا فیلم بازی میکنی ؟
حالت گرفت از ماجرا - یا صحنهسازی میکنی ؟
این عشق (دور از جان ِ تو) ... حرفی ندارم : نقطهچین
حالا تو حرفی میزنی- یا اعتراضی میکنی ؟
خورشید امروز از کجا - آمد که تو پیدا شدی ؟
در آسمان ِ این غزل – هی یکهتازی میکنی
البته تو دیر آمدی – اما هنوز ای! زندهام
مخصوصا آن وقتی که تو – عاشقنوازی میکنی
من زندهام با دیدنت – اما چه شد بوسیدنت ؟
لـج میکنم – تنها مرا – اینجور راضی میکنی
سلام . من تمام محتویات وبلاگم را از پرشین به اینجا کپی کردم :
سه شنبه، 27 خرداد، 1382
سلام
یک خبر خوب
به زودی دوست عزیزم اردلان سرفراز به جمع ما خواهد پیوست
سایت ایشان را خودم طراحی میکنم
یک بیت قشنگ از وبلاگ اخوی عزیز
یکی دو چشمک و ابرو به تو بدهکارم
برای "این" که حساب و کتاب لازم نیست
اخوی
جملهای کوچک
بیا بنشین - کجا بودی ؟ بمیرم من – پریشانی؟
عزیزم چای میخواهی ؟ برای ِ شام میمانی؟
کمی انگار تب داری – ولی شاید که من سردم
مرا یک بوسه مهمان کن – خودت – با آنکه مهمانی
تو راهت گم شد اما من – خودم را ساده گم کردم
بساط ِ عشق ِ ناجوری – فراهم شد به آسانی
دلم را امتحان کردی – تو با صد سال تنهایی
برای قسمت ِ بعدی - از آن بدتر پشیمانی
تو با این آزمایشها – مرا با بوته سوزاندی
گمانم سخت میگیری – حقیقت را که میدانی
حقیقت جملهای کوچک تو را من دوست میدارم
اهمیت ندارد آن – غزلهایی که میخوانی
بیدعوت
جایت عوض شد با خودم – بر سردر ِ بازارها
آخر تو هم عاشق شدی – من گفته بودم بارها
خوب است آزارت کنم ؟ عمری گرفتارت کنم؟
یا اینکه ناکارت کنم ؟ - در حلقهی ِ تکرارها
نه باز هم میخواهمت – هرگز نمیرنجانمت
با این همه آزردگی – من دورم از این کارها
رفتیم گردش - عشق هم - بیدعوت آمد پیشمان
یک نقطهی ِ حیران شدیم – از گردش ِ پرگارها
عشق عاقبت رنج است و بس- در هر دو روی ِ سکهاش
ما هر دو گریانیم – نه ؟ مثل ِ همین گیتارها
اسفند ِ جانم دود کن – اصلا مرا نابود کن
یکوقت چشمت میزنم – از پشت ِ این دیوارها
ــــــــــــــــــــ
جان ِ عشاق سپند ِ رخ ِ خود میدانست
واتش چهره بدین کار برافروخته بود
اخوی بزرگوار شعر قبلی را نقد کردند و من بر اساس همان نقد استادانه ایشان , دستی به سر و گوش آن غزل کشیدم حالا نمیدانم بدتر شده یا خرابتر شده
صحنهسازی
حالا تو میخواهی مرا - یا فیلم بازی میکنی ؟
حالت گرفت از ماجرا - یا صحنهسازی میکنی ؟
این عشق - دور از جان ِ تو – دارد گلویم میبُرد
آن وقت راضی میشوی- یا اعتراضی میکنی ؟
خورشید امروز از کجا - آمد که تو پیدا شدی ؟
در آسمان ِ این غزل – هی یکهتازی میکنی
البته تو دیر آمدی – اما هنوز ای زندهام
مخصوصا آن وقتی که تو – عاشقنوازی میکنی
من زندهام با دیدنت – اما چه شد بوسیدنت ؟
لـج میکنم – تنها مرا – اینجور راضی میکنی
نوشته شده در ساعت 18 22 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 12 نظر
شنبه، 24 خرداد، 1382
همین الان وبلاگ زیبای غزل امروز را دیدم
ابراهیم اسماعیلی عزیز از شهرام محمّدی آذرخش این غزل زیبا را آورده است آفرین برای ابراهیم اسماعیلی و شاعران نازنین شعرهای غزل امروز خیلی کم است
کشیدم دامنش را مثل دامان عروسکها
هواشد غرق شببوها،زمینشد فرش پولکها
صدای سازها لرزاند ساق سکّهپوشش را
تکانیخورد و چرخی زد ،به هم خوردند قلکها
گرفتم شانههایش را و نوشیدم صدایش را
بهخواب چینهها پیچیدپچپچهای پیچکها
شررزد برلبم نامش،رهاشد عطر اندامش
بههم نزدیکشد لبها،یکیشد قاب عینکها
عروس خوابهای من بیا در حجلهی مهتاب
چراغان کن تنت را با گلایلها و میخکها
رهاکن برتنم گنجشکهای بوسههایت را
کهامشب تا سحر خواب است چشمان مترسکها
من از نخهای آوازم برایت دام میبافم
تو میرقصی به بامم مثل رقص بادبادکها
توآن آبی که میریزند در پشت مسافرها
تو آن شیری که مینوشند در گهواره،کودکها
تورقص ماهی الهام در پاشویهی کاشی
تو برق شادمانی در صدای سیرسیرکها
بیا در بسترم آهسته،پلک خواب سنگین کن
که در گوشت بخوانم قصّهی شهر عروسکها
غزل امروز
صحنهسازی
حالا تو میخواهی مرا ؟ یا فیلم بازی میکنی ؟
حالت گرفت از ماجرا ؟ یا صحنهسازی میکنی ؟
این عشق - دور از جان ِ تو – بیرحم آدم میکشد
این حرف ِ من بد نیست که ؟ تو اعتراضی میکنی ؟
خورشید امروز از کجا - آمد که تو پیدا شدی ؟
در آسمان یا بر زمین – هی یکهتازی میکنی
البته تو دیر آمدی – اما هنوز ای زنده ام
مخصوصا آن وقتی که تو – عاشقنوازی میکنی
من زندهام با دیدنت – اما چه شد بوسیدنت ؟
این عاشق ِ رنجیده را – اینجور راضی میکنی
کاش اکبر یاغی تبار عزیز هم این شعر رو میخوند
عذرخواهی
مینشستی در کنارم بیش از این
تا بگیرد کار و بارم بیش از این
ای لبت خاموش میخواهی چرا
دستبوس ِ انتظارم بیش از این؟
بوسهی ِ بیگفتگو خواهم گرفت
تا نخوانی تازهکارم بیش از این
قلب ِ من لرزید و آه از دیده ریخت
میپسندی بیقرارم بیش از این؟
برف ِ پیری بر زمستانم نشست
سبز پوشان بر بهارم بیش از این
گوهر ِ دل را نثارت کردهام
باج میخواهی؟ ندارم بیش از این
حرف ِ من تند است - آری - فرض کن
اکبر ِ یاغیتبارم بیش از این
خستهی مِی خوردهام از من مرنج
چون نبینی رازدارم بیش از این
آخر ِ این نامه هم ای خوب ِ من
عذرخواهی میگذارم بیش از این
رفت از یادم سپاس ِ این که تو
برنیاوردی دمارم بیش از این
نوشته شده در ساعت 12 20 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 7 نظر
سه شنبه، 20 خرداد، 1382
سلام
یه غزل برای کرگدن جانم گفتم
اگر خودش بخواد اینجا چاپ میشه
هنوز نخواسته
حالا اجازه داد ۲۳ خرداد ساعت ۲۱
محسن باقرلوی عزیزم این شعر قابل تو رو نداره
ولی بدون که دلم برات تنگ شده
کرگدن
خانهی ِ روحم بدن ِ خویش کن
بعد مرا کرگدن ِ خویش کن
من نه منم – نیممنم - کمترم
رحم به این نیممن ِ خویش کن
سرو به رقص آور و این باغ نیز
سادهدلت را چمن ِ خویش کن
گریهام اشکال ندارد ولی
اشک ِ مرا عطر ِ تن ِ خویش کن
عاشق ِ چشمت که منم , دیگران
عاشق ِ وبلاگ زدن ِ خویش کن
ــــــــــــــــــــ
چمن چاکر+مخلص+نوکر
غزل و ترانهی جدید یا رباعی قدیمی ؟ چی دوست دارین؟
دروغ
بخت ِ من و خوابیدن و لالای ِ دروغت
ای من به فدای ِ قد و بالای ِ دروغت
تو موج سوار ِ پی ِ یک فرصت ِ نابی
من ماهی ِ کوچک ته ِ دریای ِ دروغت
امروز هوا خوشگلی ِ چشم ِ تو دارد
من نیز هوسناک ِ قسمهای ِ دروغت
با راستترین حرف ِ دروغ ِ تو – همین عشق
من ساده شکستم – همهاش پای ِ دروغت
شیرینتری از رنگ ِ وفایی که نداری
ای قسمت ِ من - مزهی ِ حلوای ِ دروغت
از من اثری نیست اگر خوب بگردی
در زیر و بم ِ شاید و امای ِ دروغت
به حرمت ِ عشق
مث ِ گلویی - برای ِ فریاد
شنیدی یا نه - صدای ِ فریاد ؟
شنیدی یا نه - اسم ِ خودت رو ؟
کی بود که میگفت - من از تو آزاد ؟
هزار تا کوهه - تا قصر ِ شیرین
باید بمیرم - هزار تا فرهاد
منو صدا کن - به حرمت ِ عشق
به حرمت ِ آن - که رفته بر باد
غزل شروع شد - مث ِ همیشه
دیدی چه راحت - به گریه افتاد ؟
تو شاد وخرم - که بردی از یاد
مرا چه ماندی - همیشه در یاد
خدا نخواسته - که بی تو باشم
خود ِ تو خواستی - خدا نمیخواد
خود ِ تو خواستی - منو شکسته
خونهم خراب و - ترانه آباد
ترانه آباد - خود ِ تو آباد
دلم مهم نیست - از قلم افتاد
جان از پـی ِ او
از تو دل ِ خویش میستانم روزی
در سینه دوباره مینشانم روزی
چـون پـیش ِ تو میآید و جان از پـی ِ او
بر خاک ِ ره ِ تو میکشانم روزی
دکهی ِ شعر
صد تکه دل از ترنج ِ گـیسوی ِ تو باد
صد سکهی ِ جان به گـنج ِ گـیسوی ِ تو باد
یک دکهی ِ شعر ِ ناب را هم رونق
از شاعر ِ نکتهسنج ِ گـیسوی ِ تو باد
دو تا از دوستان خوبم سیامک بهرامپرور عزیز و سهیل فرامرزی عزیز آهنگ و ریتم شعر قبلی را به خصوص در مصراع اول بیت دوم نقد کردند و من انتقاد آنها را بر دیدهی منت میگذارم و آن را از روایت قبلی
از قدم ِ خوب ِ تو – دیدهام عشق آفرید
به صورت زیر تصحیح میکنم
از قدمت چشم ِ من - عشق ِ تو را آفرید
البته این را هم بگویم که در حالت قبلی میشد با حذف ع عشق چون در فارسی اِشق خوانده میشود و چسباندن حرف ش به دیدهام و حرف ق به آفرید , آن مصرع را در وزن مفتعلن فاعلن خواند
دیگر این که قافیهی آن شعر یک هجای کشیده است که مخصوصا میخواهم آهنگ شتابناک شعر را در این قسمتها – که در پرانتز آمده است- کندتر کند مانند یک جملهی معترضه اما مورد تاکید باز هم از این دو عزیز بزرگوار صمیمانه تشکر میکنم
نوشته شده در ساعت 19 30 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 14 نظر
چهارشنبه، 14 خرداد، 1382
جای مجازات نیست
آمدی و در زدی این که خیالات نیست؟
خوشخبر و خوشقدم این که خرافات نیست؟
از قدمت چشم ِ من - عشق ِ تو را آفرید
تو نپسندیدیش این که مراعات نیست
قالی ِ کاشان شدم – بر سر ِ دارم هنوز
رنگ ِ تو دارم ولی جای مجازات نیست
عشق ِ تو آبی که نه – سرخ ِ شرابی که نه
سبز ِ بهاری که نه رنگ ِ محالات نیست؟
باز نمیبینمت – در هوس و در خیال
آدم ِ دیگر شدی آینهام مات نیست
میگذرد سالها – از شب ِ مهمانیت
یک خبر از من بگیر این که مکافات نیست
نوشته شده در ساعت 11 6 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 21 نظر
یکشنبه، 11 خرداد، 1382
برای ِ آسمان ِ تو
برای ِ آسمان ِ تو - ستاره در ستارهام
به عشق ِ فصل ِ دیدنت - بهاره در بهارهام
تو زخمه می زنی و من - ترانه در ترانهام
اگر چه گاهی از تو خود - اشاره در اشارهام
به جستن ِ جوانیم - به سوی ِ عشق آمدم
نه آن که همچو کودکی- زند به سنگ پارهام
تو کشتی ِ نجات ِ من - در این هوای ِ بد شدی
چنین که موج می زند - کناره بر کنارهام
تو معبدی شدی و من - به مذهب ِ تو آمدم
کجاست موبدی؟ که من - شراره درشرارهام
عاشق ِ نهانی
ای شهاب ِ رفته از - دست ِ آسمانیم
یک قدم نمانده تا - پای ِ ناتوانیم
آن نگاه ِ آتشین – را چه کردهای ؟ بگو
آن گل ِ بهاری ِ – دورهی ِ جوانیم
باز اگر ز چشم ِ من - بگذرد خیال ِ تو
عشوه میفروشی و - ساده میستانیم
تا مگر چو واژهای - بر لب ِ تو بگذرم
آیهای شدم ببین – میشود بخوانیم؟
در غزل شکستهام – آبشار ِ خستهام
گوش کن به قصهی ِ - رنج ِ بیزبانیم
ظاهرا تو رفتی و - بردمت ز یاد ِ خود
آه از آن که من هنوز – عاشق ِ نهانیم
نوشته شده در ساعت 1 53 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 6 نظر
چهارشنبه، 7 خرداد، 1382
تندیس ِ دلم
تندیس ِ دلم سوخته بر پـای ِ نگاهت
دورش مکن از روح ِ مسیحای ِ نگاهت
آوار ِ نگاهت به سرم ریخته زیرا
سنگ ِ دل ِ من خورد به مینای ِ نگاهت
بس باشدم این جرم در این دیر ِ مکافات
آغوش گشودن به تمنای ِ نگاهت
ای کاش نبودم که نبینم که دگر نیست
یک حادثه امکان ِ تماشای ِ نگاهت
اینجا که منم باغ ِ من از عاطفه خالیست
سوسن ننشیند پـس از این جای ِ نگاهت
مجنون تر از آن مردمکانی که تو دانی
دارم هوس ِ دیدن ِ لیلای ِ نگاهت
ذرات ِ وجودم به هوا رفت چو ابری
شاید فکند سایه به صحرای ِ نگاهت
رفتم به سراپـردهی ِ اسرار ِ نهانی
دیدم صنم ِ خویشتن آرای ِ نگاهت
افسوس که جز حرف ِ جدایی ننوشتند
بر نقش ِ گنهکار ِ فریبای ِ نگاهت
هرگز نروم جانب ِ میخانه از امروز
تا حل نکند باده معمای ِ نگاهت
امشب اگرم باز در آغوش نگیری
می سوزم از این صاعقه - فردای ِ نگاهت
از بارش ِ سیلابی ِ موجت صدفی ساز
تا گم نشوم در کف ِ دریای نگاهت
نوشته شده در ساعت 21 50 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 13 نظر
سه شنبه، 6 خرداد، 1382
امروز روز تولد همسر عزیز و مهربان و فداکار من است فقط خدا میدونه اون و رامتین را چقدر دوست دارم
مگر می توان
که گفتت که عشقم فزاینده نیست ؟
نیازم به مهر ِ تو پاینده نیست
که آن گریههای ِ پریشانیم
به چشمم دگر خوشتر از خنده نیست
که دست ِ خیال ِ نگاهت هنوز
حریر ِ دلم را نوازنده نیست
مگر می توان عشق بردن ز یاد ؟
مگر نور ِ خورشید زاینده نیست ؟
بنه تا بسوزند آن باغ را
که از یاد ِ سروت خرامنده نیست
نوشته شده در ساعت 16 49 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 7 نظر
دوشنبه، 5 خرداد، 1382
غزل و ترانه تازه برای وبلاگ جدیدم با یک رباعی قدیمی
قاصدک ِ خوشخبر
در خواب و خیال ِ تو اگر کور و کر آییم
از بس گلهمندیم پر از شور و شر آییم
چون پیچک ِ باغیم به زلف ِ تو گرفتار
این دیر نپاید که ز دست ِ تو درآییم
آنگاه به یک شکل و به یک صورت ِ دیگر
در حضرت ِ عشق ِ تو ز گرد ِ سفر آییم
تو دشمن ِ مایی و در این نکته جدل نیست
ما از پس ِ این معرکهها دوستتر آییم
گر چشم ببندی در ِ صد خاطره باز است
ور باده بنوشی ز رگ ِ تاک برآییم
ابروی ِ تو چون چشم به هر آینه دوزد
ما در نظر ِ نازک ِ آن دیدهور آییم
فرهاد شوی ؟ رشتهی ِ این کوه ِ بلندیم
شیرین که شدی در نی و شیر و شکر آییم
در باغ ِ بهشتی ؟ گنه ِ خویش بشوییم
با نرمی ِ یک قاصدک ِ خوشخبر آییم
ما عمر ِ خط ِ دور ِ لب ِ یار ِ عزیزیم
حیف است به این تندی و تلخی به سر آییم
دوتا خورشید ِ چشات
دوتا خورشید ِ چشات – غرق ِ بهارن هنوزم
حالا گیرم خبری – از ما ندارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات - وقتی میخوابن تو شبا
رو دل ِ نازک ِ من – پای ِ تو میذارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات - اون دو پرستوی ِ قشنگ
نمیدونم چی بگم – اسمی ندارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – با دو تا گیسوی ِ سیات
مث ِ وحی ِ منزلن – مستی میارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – چشم ِ منو دور ببینن
غزل ِ تازه میگن - وقتی بیکارن هنوزم؟
دوتا خورشید ِ چشات - صد تا رمان ِ عشقیَن
اونا که نوشتنش – رو سر ِ دارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – دوست ِ ابرای منن
گرمی ِ همین دوتاست – این که میبارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – آسمون ِ منو میخوان
نمیخوای آشتی کنی ؟ قصهی ِ یارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات - آخ دوتا خورشید ِ چشات
چقدر دورن و باز – مثل ِ ستارهن هنوزم
دو پـیاله مانده
دارم دل ِ پـر تاب و تب از بادهی ِ عشق
لغزیده سرودی به لب از بادهی ِ عشق
امشب دو پـیاله مانده تا صبح ِ سپـید
خواهم گـرهی زد به شب از بادهی ِ عشق
¤ نوشته شده در ساعت 23 0 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 6 نظر
یکشنبه، 4 خرداد، 1382
سلام هر اشکالی به نظرتون میرسه لطف کنید بگید
نوشته شده در ساعت 19 30 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 2 نظر
جمعه، 2 خرداد، 1382
سلام از دست بلاگر فرار کردم در اولین فرصت هم لینکهامو درست میکنم
توضیح وبلاگ http //saade_del.blogspot.com دوماهه شد و من ساده دل تازه فهمیدم خیلی ها نمیتونستند بازش کنند یا به سختی و به کندی باز میشده یا مطالب را ناقص نشان میداده است یا آخرین مطالب را نشان نمیداده است نحوه هنرنمایی آن هم بهISP مربوط میشود من خودم فعلا همین مطلب را گاهی میبینم و گاهی نمیبینم حالا اگه توش ASP یا JAVA نوشته بودم یک چیزی من حتی تصویر زمینه را هم برداشم و تعداد مطالب صفحه اصلی را کاهش دادم ولی روی کامپیوتر خود من 10 دقیقه طول میکشد تا ظاهر شود آنگاه من دمب سلامت بر کول عافیت گذاشتم و به پرشین مهاجرت کردم حالا به دلیل این که بعضی ها این یادداشت را نمیبینند از همه دوستانم میخواهم تغییر آدرس مرا به اینجا اعلام کنند تا مشتری های وبلاگ ساده دل نپرند
اینها را از saade_del.blogspot.com کپی کردم
Friday, May 23, 2003
غریبانه
این رودخانههای ِ غریبانه تا کجا
هست؟ این کرانههای ِ غریبانه تا کجا؟
دریادلا به موج ِ نگاهت نمیرسد
این بینشانههای ِ غریبانه تا کجا؟
وقتی برای ِ چشم ِ تو صدها غزل کم است
از من - ترانههای ِ غریبانه تا کجا؟
باید نوازش ِ من و مویت به هم رسند
آزار ِ شانههای ِ غریبانه تا کجا؟
وقتی شراب ِ حد ِ تو جاریتر از هواست
این تازیانههای ِ غریبانه تا کجا؟
ای بودن ِ تو معنی ِ الطاف ِ روزگار
رنج از زمانههای ِ غریبانه تا کجا؟
اصلا بگو برای ِ چه میخواهمت هنوز
این عاشقانههای ِ غریبانه تا کجا؟
6 00 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, May 22, 2003
ییلاق ِ تماشا
من بودم و ییلاق ِ تماشا که تو بودی
در تنگترین لحظهی ِ حاشا که تو بودی
حاشای ِ چه؟ عشق ِ من و یک عمر که بودم
مجنون ِنظربازی ِ لیلا که تو بودی
صد عمر ِدگر باید و صد حادثهی ِ عشق
تا من برسم باز در آنجا که تو بودی
گفتی که در اندیشهی ِفردای ِسفر باش
خورشید و طلوع و شب و فردا که تو بودی
از شدتِ اندوه نبوسیدمت آری
آن روز به یاد آر خدا را که تو بودی
در ساحل ِ پرموج و بهار و چه کم آمد
آن سبزترین آبی ِدرِیا که تو بودی
بگذار فراموش کنم خاطرهها را
جز قصهی ِ افتادن ِ بتها که تو بودی
شور ِمستی
ای دل که روزی بیدلیل – از من گسستی السلام
ای جان که با سنگیندلی – جامم شکستی السلام
ای قصهی ِدوشین ِمن – ای چشمهی ِ نوشین ِ من
من بادهی ِجام ِتوام – ای شور ِمستی السلام
بازای از این سنگین دلی – بازای از این بیحاصلی
من عاشق و تو غافلی – از من نرستی السلام
با خود به رقص آور مرا – همچون نسیم و بوتهها
بر آتشم داری هنوز – از دور دستی السلام
من ماندهام در کار تو – از چیست این آزار تو؟
هم میپرستم عشق را – هم میپرستی السلام
گاهی که تندی میکنم – باید ببخشایی مرا
آن بیقراری ها چه شد؟ اکنون که هستی السلام
3 38 PM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, May 21, 2003
یک دوست نوشته است کمال عشق رضای معشوق است همین و تکامل عاشق نه فقط وصال معشوق بلکه کسب رضایت اوست اما شما در شعرهایتان معشوق را خرده میگیرید و گله میکنید و بیشتر اظهار خستگی و بی تابی میکنید تا اظهار شوق
من میگویم راست میگویید از این نقد و یادآوری سپاسگزارم البته باید در مورد جزئیات فرمایش شما بیشتر فکر کنم و شما هم به یاد داشته باشید بعضی از این گلایه ها در زیر صورت ظاهر که تندی ناشی از انتظار و توقع زیادی است همان معنی لطیف مورد نظرشماست و شعر حرف دل است که هیچ اما و اگر برنمیتابد من از ادامه این بحث استقبال میکنم و علی الحساب این شعر را بخوانید و نظرتان را بگویید
قصهی ِ عشقم
راهی ِ دریا شدی – ماهی ِ دریا شدم
خیمه به صحرا زدی - لالهی ِ صحرا شدم
در قدحت مِی شدم - بر لب ِ تو نی شدم
من چه بگویم ؟ ببین - جمله تمنا شدم
هر چه تو راندی مرا - هر چه نخواندی مرا
باز به شکلی دگر - بر تو هویدا شدم
چند شبی پـیش از این - باده زدم بیش از این
بر نفس ِ پـاک ِ تو - واله و شیدا شدم
روح جدا شد ز تن - رفت به سوی وطن
مردم و فردایش از – کوی ِ تو پـیدا شدم
شوق ِ دلم تازه شد - بیحد و اندازه شد
فارغ از این دیشب و - امشب و فردا شدم
من که نه افلاکیم - نز بدنی خاکیم
قصهی ِ عشقم که در - قلب ِ تو پـیدا شدم
تا تو در این عالمی - هیچ ندارم غمی
گر چه به هر دفتری – حرف ِ معما شدم
مژگان بانوی بزرگوار هم از سوت و کور بودن اینجا گله کرده است و من میگویم وقتی دوستان مهربانی مثل مژگان بانو و سیامک وفرهاد و مسیح و محسن و فرهنگ و پگاه و سعید و میرافضلی و دارم چرا سوت و کور شوم؟ من نمیدانستم اینجا قابل شما را دارد پس اینها را بخوانید و نقد کنید اگر مجال هست
من گاهی به غزل چنگ میزنم اما اصرار ندارم حتما عبارتها و تصاویر امروزی در آن باشد
هیچوقت ندانستی
کارم به آرزوی ِ محالی گرفته بود
از من نبودن ِ تو چه حالی گرفته بود
چشمم خریده بود وفای ِ تو را ولی
بس بیخبر که میوهی ِ کالی گرفته بود
وقتی به سمتِ کوچه نگاهت سرک کشید
از دستِ تو - دلم دو سه سالی گرفته بود
آخر تو هیچوقت ندانستی عشق با
فنجان ِ قهوهی ِ تو چه فالی گرفته بود
دیشب دلم ز دیدن ِ برنامهای شکست
شیری که رد ِ پای ِ غزالی گرفته بود
عکست به روزنامه فرستادهام ولی
عکسی که رنگ و بوی ِ خیالی گرفته بود
جز تو - ترانهای نشنیدم که گوش ِ من
آواز ِ آبشار ِ زلالی گرفته بود
وقتی که آسمان ِ تو رنگین کمان کشید
دیگر پرندهای پر و بالی گرفته بود
چون هنوز سبک قدیمی را دوست دارم مثل این
دلدار را گم کردهام
در کنج ِ خانه – خویشتن - پنهان ز مردم کردهام
سر در مِی و خم کردهام - دلدار را گم کردهام
دانی چرا گریان شدم ؟ آتشکدهِی سوزان شدم ؟
از نی بَتَر نالان شدم ؟ دلدار را گم کردهام
گاهی کنم فریادها - گاهی روم بر بادها
ای داد از این بیدادها - دلدار را گم کردهام
آیا دگر پیدا شود ؟ بار ِ دگر شیدا شود ؟
آن شورها بر پا شود ؟ دلدار را گم کردهام
افتادهام بر خاک و خون - بر میکشم آه از جنون
ای کاش میآمد کنون - دلدار را گم کردهام
ای پیرها فرزانهها ای عاقلان دیوانهها
ای شمعها پروانهها دلدار را گم کردهام
من شادی و امید را - آن راحت ِ جاوید را
نور و مه و خورشید را - دلدار را گم کردهام
هر کس به بازاری رود - یک بار هم سودی کند
سودا ببین کز بختِ بد - دلدار را گم کردهام
دیدی شکستم بیصدا ؟ از بس ستم کردی روا
آخر کجا گویم کجا ؟ دلدار را گم کردهام
از بس عطش نوشیدهام - در باغ ِ تو خشکیدهام
رنگِ وفا نادیدهام - دلدار را گم کردهام
گاهی رباعی مینوازدم
باغ ِ غزل
ای باغ ِ غزل ترانهام را بشنو
این آیهی ِ عاشقانهام را بشنو
ای همنفس ِ سپیده - ای رنگ ِ سحر
بنشین شبی و بهانهام را بشنو
چـون صاعقه
افسوس که غم به سرنوشتم زد و رفت
اکسیر ِ جنون را به سرشتم زد و رفت
چـون صاعقه در باغ ِ بهشتم زد و رفت
آتش به هزار سال کِشتم زد و رفت
و گاهی به ترانه دلخوشم
تو انگار که نه انگار
برات گریه میکردم - تو انگار که نه انگار
تو این غصه میمردم - تو انگار که نه انگار
چقدر لحظهی ِ رفتن - برام سخته هنوزم
از اون زخمی که خوردم - تو انگار که نه انگار
یه شب هم که نرفتم - تو خوابی که نبودی
چقدر نامه نوشتم - جوابی که ندادی
یه گل بود که نشوندم - تو گلدون ِ نگاهت
هنوز تشنهی ِ تشنه ست - به آبی که ندادی
از این قصه ملولم - به اندازهی ِ دنیا
تو عشق ِ تو شکستم - مث کشتی تو دریا
منو موج ِ نگاهت - نه گم کرد و نه پیدا
از اون شب نرسیدم - به دروازهی ِ فردا
یادت رفت که چی گفتی- همون روز که میرفتی
عجب نیست تو زمونه - از این قصه زیاده
یه روز بود که یه بیدی – پیش ِ پای ِ تو خم شد
اگه بودی می دیدی - که تو دستای ِ باده
هنوز عاشق ِ چشمات - برات چشم انتظاره
دیگه امروز و فردا - براش فایده نداره
تو تقصیری نداری - که دردش بی شماره
من و باده که امشب - تو رو پیشم میاره
بازم خوبه که شادی - همینم یه امیده
بذار هر چه غزل هست - تو باغ ِ تو بخونه
اگه باز غمی داشتی- شریک ِ تو میشم من
بذار بین ِ من وتو - یکی شاد بمونه
4 18 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, May 12, 2003
به نام ِمن که میرسی
قبول دارم این که تو – ز یاد بردهای مرا
که سالها گذشته و – من از تو بودهام جدا
ز دیدهی ِتو رفتم و – ز خاطر ِتو همچنین
سکوت پرده میکِشد – به چهرهی ِترانهها
ولی کنون که لاجرم – پس از هزارهی ِستم
رسیدهام به شهر ِتو- چنین غریب و آشنا
ببند چشم و خاطرات ِخویش را مرور کن
به نام ِمن که میرسی – دو دیده بر دلم گشا
نشان به آن نشان که تو – شکستیَم به سادگی
من از تو دل نکندم و – نگفتمت که پس چرا
بغل گشا و منظر ِ – صلیبی از تنت بکش
مسیح ِ پرشکستهام – رسیدهام به جلجتا
دوباره حق نمیدهم – به تو که بیوفا شوی
مگر بگوییم که تو – بدی چه دیدی از وفا
دوباره حق نمیدهم – که از خودت برانیم
بگوییم برو برو – بگویمت بیا بیا
مرا ببر به قصهها – مرا بزن به بوسهها
به پای ِمن فلک نشان – به چشمک ِستارهها
تو بیگدار و بیسبب – به رودخانهام فکن
که سیل ِآن نگاه ِتو – مرا بَرَد به هر کجا
5 17 AM ، رامین خرسندی Comments/8
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, May 08, 2003
در پـیشگاه ِ چشم ِ تو
این منم در پـیشگاه ِ چشم ِ تو
ماندهام در نیمهراهِ چشم ِ تو
یا در ِ میخانه بر مستان ببند
یا چنان پـیمانه بر ایشان بخند
تا کی ازتشویش باید سوختن؟
صبر کردن ، لب به دندان دوختن
گریه دارم آرزو ، دستت کجاست ؟
خندهی ِ جادویی ِ مستت کجاست ؟
این زمین شایستهی ِ یک ریشه نیست
آسمان اندازهی ِ اندیشه نیست
لیکن ای نقشآفرین ِ عشق ِ من
ای نشسته در کمین ِ عشق ِ من
من به زندان ِ زمین هم راضیم
گر به پـای ِ خویش میاندازیم
آتشی باید فراهم ساختن
این هوسها را در آن انداختن
نی به آتش هر چه گوید باک نیست
نی مگر از جنس ِ این خاشاک نیست ؟
عشق یعنی درکِ ابهامی لطیف
عشق یعنی بوسه بر نامی لطیف
من به لطف و مهربانی دلخوشم
من به خوابی آسمانی دلخوشم
گر نخواهی عشق ِ من ، من نیستم
گر نخوانی عاشقم پـس چیستم ؟
من که عمری غافلم از حال ِ خویش
چون بگویم با تو از احوال ِ خویش؟
از غبار ِ کهکشان تنهاترم
وز کلام ِ عاشقان رسواترم
هرگز از دست ِ خودت آزردهای؟
جرعهای از جام ِ حسرت خوردهای؟
بردهای دل را به جمع ِ بیدلان؟
رفتهای در حلقهی ِ بیحاصلان؟
زندگی همراه ِ تو از من گریخت
آرزو از برگ برگ ِ شاخه ریخت
قلب ِ من آهنگ ِ خاموشی گرفت
قصهام رنگ ِ فراموشی گرفت
کوهِ صبر از اشتیاقم میشکافت
روح ِ من در دشت و صحرا میشتافت
چون اسارت در خور ِ آزاده نیست
عشقبازیم اتفاقی ساده نیست
بی تو شعرم بی قراری میکند
گریهام آیینهداری میکند
کاش خلوتگاه ِ تو یک در نداشت
کشتی ِ طوفانیم لنگر نداشت
3 45 PM ، رامین خرسندی Comments/10
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, May 02, 2003
عشق مثل ِ کوهی شد
گفتی از دیار ِ عشق - هر که رفت زود آمد
زین اشاره از شادی - بر لبم سرود آمد
سالها گذشت و تو- از سفر نمی آیی
در ضیافتِ چشمم - هر چه لاله بود آمد
یک شب از تو دل کندم - بر ستاره ای بستم
چند کهکشان با هم - بر تو در سجود آمد
در تو گم شدم وقتی - می گریختی از من
بوتهای در آتش رفت - چند حلقه دود آمد
گفته بودم از عشقت - سر به کوه خواهم زد
عشق مثل ِ کوهی شد - بر سرم فرود آمد
من و چنین سعادتی
رسیده ام به چشم ِ تو - گذشتم از فراقها
چه اشکها که ریختم - به کام ِ اشتیاقها
چه شادم از نگاه ِ تو - من و چنین سعادتی ؟
چه شادمانه مستم از – شراب ِ اتفاقها
چنین که لامکان شدم - فراتر از زمان شدم
بگو چگونه سر کنم - به گوشهی ِ اتاقها ؟
مرا خودم شکستهام - ز بند ِ خویش رَستهام
که عهد ِ صادقانهای - ببندم از طلاقها
اگر نگاه همچو من - کشاندت به عاشقی
چنان پـرنده میپـری - به بامها و طاقها
و گر که عشق همچو من - رساندت به بیخودی
برو اگر که با دلت - ندارد انطباقها
و گر که بیخودی چنین - رهاندت ز خویشتن
دگر همیشه میروی – ورای ِ افتراقها
دگر همیشه با منی - که عاشقانه گویمت
رسیدهام به چشم ِ تو - گذشتم از فراقها
1 16 AM ، رامین خرسندی Comments/10
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Saturday, April 26, 2003
عاشقت بودم ـ همین ـ
راست میگویی؟ نمیدانی تو منظورم هنوز؟
پس چرا گفتی که میبخشید معذورم هنوز؟
عاشقت بودم همین حالا بگو مفهوم بود؟
عاشقت هستم همین حالا پر از شورم هنوز
باز کن دفترچهی ِ آن خاطراتِ دور ِدور
با رسولان ِ غزل چون آیه مستورم هنوز
همچو جیحون در میان ِ جلگهها جاری شدی
ماهی کوچک چه شد؟ ای ماه ِ پرنورم هنوز
من گذشتم از بسی پلهای ِ پشتِ سر خراب
باز از چشم ِ تو صدها حادثه دورم هنوز
قد کشیدی چون دماوند از میان ِ ابرها
ای نسیم ِ مهربان در تپه ماهورم هنوز
مقصد ِ ما برکه و دریاچه یادم هست نیست
سایه ساری جُستهام اینجا که مجبورم هنوز
اختیار ِ این میانرودان ِ حسرت دستِ توست
اشک میبارد تو میگویی که مغرورم هنوز
4 16 AM ، رامین خرسندی Comments/7
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 25, 2003
از وبلاگ غزل امروزافغانستان
مانند مهر تو شعری از شهباز ایرج
چشمی اگر به سیب و به حوا نداشتم
آدم نبودم و غم دنیا نداشتم
حالا تو را ندارم و امید مانده است
ای کاش امید داشتنت را نداشتم
با بی کسی گرفته ام انس و کسی دگر
یادم نمانده داشته ام یا نداشتم
ای سرزمین سوخته مانند مهر تو
در آسمان هیچ دلی جا نداشتم
دنیا، بهشت یا چه بگویم چه بوده است
چیزی که هیچ وقت من آن را نداشتم
10 36 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, April 24, 2003
?
7 29 PM ، رامین خرسندی Comments/6
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
سلام
آقای فرمان شعردوست یک مسابقه شعری دارد راه می اندازد
خونه دار و بچه دار زنبیل و بردار و بیار
بعد از شعر طنز دیروز که با سیل انتقاد و تشویق مواجه شد یک شعر جدی برای امروز گفتم
حسرتِ صد ساله
خیز و مرا دیده ور ِ خویش کن
خانه خراب از هنر ِ خویش کن
یا تو مرو از دل ِ دریاییم
یا که مرا همسفر ِ خویش کن
خسته فتادیم در این دام ِ عشق
رحم به آن بال و پر ِ خویش کن
تیر ِ ملامت اگرت می زنند
سینهی ِ تنگم سپر ِ خویش کن
من که شکستم تو هم این اشک را
رایتِ فتح و ظفر ِ خویش کن
عقل ِ ملول از تب ِ اندیشه را
مست کن و بیخبر ِ خویش کن
حسرتِ صد ساله امانم برید
دستِ مرا خاکِ در ِ خویش کن
سرد و خموشم تو مرا عاشق ِ
گرمی ِ آغوش و بر ِ خویش کن
من چو کویرم تو مرا تشنهی
آب ِ زلال ِ نظر ِ خویش کن
7 29 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
سلام
دوست تازه ام فرهنگ یک رباعی برای این وبلاگ گفته است
از ساده دلی به دام او افتادم
وین نرگس مست می دهد بر بادم
هر چند که دل رفته ولی خواهی دید
صد بار بپای او جان دادم
من هم شعرطنزی را به او و همه ی خواننده های وبلاگم تقدیم میکنم
بیخیال
گفتم که من؟ گفتا غزل - گفتم که تو؟ گفتا بلا
گفتم ستم؟ گفتا نعم - گفتم وفا؟ گفتا که لا
از بیخ عرب بود آن صنم- آن ترکِ زیباروی ِمن
با من چرا بُر خورده بود؟ - از حکمتِ کار ِ خدا
گفتم دماوندت شوم - تا ماه و خورشیدم شوی
یعنی که پابندت شوم - هر وقت میخواهی بیا
من بیخیال ِ این که او - گفت از وفاداری مگو
او بیخیال ِاین که من - دریا شدم بیناخدا
القصه من شعر و غزل - میخواندم و او را عسل
او هم نمیدادم محل - من هم نمیکردم صدا
اینها همه دوز و کلک - بود و خدایی بعد از آن
عاشق شدیم و کمکمک - لیلا و مجنونیم ما
من بلکه از مجنون کمی- هم بیشتر عاشق شدم
اما مگو لیلی چه شد - از یاد برد این ماجرا
روزی هزاران بوسه بر - آن روی و ابرو میزدم
امروز داغان میشوم - در حسرتِ آن بوسه ها
1 04 AM ، رامین خرسندی Comments/5
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, April 23, 2003
سلام
منت خدای را عزوجل که اینقدر وبلاگهای خوشگل ادبی هست که نمیدونم از کدوم بگم
دوستان خوبی توی جارچی شعر و ادب پیدا کردم که نگو
-------------------------------------
همین حالا همین و تمام رو دیدم
نه دیر نیست عزیزکم
دیر نیست
برای تو که از اینهمه فاصله ،شراب ِ تشنگی می آوری تا
تشنه ترم کنی
برای تو که می خواهی بی تو نمانده باشم و بی من نمانی ،دیر نیست
-------------------------------------
و در حیرانی شام غریبان ماندم
در آغوشم بگیر تا لحظه ای آرام گیرم و این آشفتگی را از یاد ببرم
آغوشت بستر بی مرز کودکی ست با زمزمه های معجزه سای مادر و قصه های شب سوز شبانه
آغوشت کتمان تمام تاریکی هاست
آغوشت پناه اندیشه ی من است مرا به تماشا بنشین بانو برایم بنویس که من محتاج کلام توام
- - - - - - -
-یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم
و کمی بعد گفت
-خودت که میدانی وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب لذت میبرد
-پس خدا میداند آن روز چهل و سه غروبه چهقدر دلت گرفته بود
-------------------------------------
و جایی که فرشته ها هم عاشق میشوند
نزدیک تر بیا که دگر بعد سالها
از زل زدن به چشم تو از دور خسته ام
--------------------------------------
یک خواهش اگر در مشاهده ی نوشته ها مشکلی دارید مورد را همراه با نوع ویندوز به من اطلاع دهید
و یک سوال فنی
ویندوز من XP است و مطالب وبلاگ را از MICROSOFT WORD کپی میکنم در ادیتور WORD با فونت بدر یا نازنینن تمام ی ها را با SHIFT+X میزنم و همه چیز به خوبی پیش میرود
اما برای ادیتور بلاگر اگر از SHIFT+X استفاده کنم زیر ی آخر دو نقطه ظاهر میشود و اگر از D استفاده کنم توی ادیتور ی اول و وسط مثل ی آخر ظاهر میشود در عین حال توی وبلاگ درست دیده میشود
سوالم این است که اولا این نوشته ها توی ویندوز 98 چه جوری دیده میشود و آیا ربطی به فارسی بودن آن دارد یا نه ؟ دیگر اینکه اگر مشکلی وجود دارد آیا راه حل آن این است که از D برای ی آخر و از SHIFT+X برای ی اول و وسط استفاده کنم؟ و راه حل دیگری هم هست یا نه ؟
11 52 AM ، رامین خرسندی Comments/4
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Tuesday, April 22, 2003
روز سعدی شیرین سخن مبارک باد
لحظهها
چه بهرهای نصیبِ من - شد از وجودِ لحظهها
به جز رکوع ِ واژهها - به جز سجودِ لحظهها ؟
چه بهرهای رسد تو را - از آهِ من به غیر از آن
ستارهای که حلقه زد – میان ِ دودِ لحظهها ؟
ببین ببین غزل شدم - به قدمتِ ازل شدم
به مصرعی بَدَل شدم - در این سرودِ لحظهها
چو موبدان نظر فکن - به معبدِ نگاهِ من
که آتشی به پـا شود- به یادبودِ لحظهها
چنان نسیم اگر شبی - ز باغ ِ من گذر کنی
طراوتِ تو میرسد - به بوی ِ عودِ لحظهها
زمین که از تو شد جدا - چه ساکن است و بیصدا
در ِ زمانه بستهای - تو بر ورودِ لحظهها
اگر چه رفتی از برم – نرفتهای ز خاطرم
که عشق را گره زدم - به تار و پـودِ لحظهها
12 09 AM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Saturday, April 19, 2003
سلام کمتر از یک ثانیه پیش از این وبلاگ آقامحسن باقرلو را کشف کردم حالا آمدم به وبلاگ قشنگش لینک بدم که خواننده هاش کم بشه این پیغام خود به خود از بین خواهد رفت
میخوام برم آرشیوهای هفت سنگ و یادداشتهای مسیح و بی سرزمین تر از باد را هم بخونم
6 28 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
تیر ِ نگاه
در چـشمم اگـر خیال ِ رویت گـذرد
عطری ز مشام همچـو بویت گـذرد
موی ِ تو اگـر نهان کند رویت را
تیر ِ نگـه از میان ِ مویت گـذرد
12 08 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 18, 2003
دنیا همه هیچ است
دنیا همه هیچ است اگر چشم ِ تو باز است
کان لحظه و این قصهی ِ شبهای ِ دراز است
بشنو نفسم را که نوازندهی ِ آهی
بیرنگتر از آینهی ِ نغمهی ِ ساز است
بنشان عطشم را که فروزنده شراری
بِیتابتر از شعلهی ِ خورشیدِ نیاز است
من بیشتر از میکده ویرانهی ِ عشقم
اما دل من مستِ تو ای چشمهی ِ ناز است
تا معبدِ رویایی من فاصلهای نیست
بینِ من و تو خاطرهای حادثهساز است
درویش ِ توانگر شده از یک غزلم ساخت
آن طرز ِ نگاهِ تو که صد آیهی ِ راز است
2 48 AM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, April 16, 2003
آن شب که آمدی
ای کاش در نگاهِ تو سوسو نمیزدم
وز چهرهی ِ تو پـرده به یکسو نمیزدم
آن شب که آمدی تو به خوابم چه خوب بود
دل را به لرزه های ِ تکاپـو نمیزدم
ای کاش بر لطافتِ رخسار ِ یار ِ خویش
صد بوسه با فریب و به جادو نمیزدم
در دشتِ بینهایتِ چشمت به خیرگی
زنجیر بر رهایی ِ آهو نمیزدم
من قایقی شکستهام ای کاش لحظهای
بر پـنجههای ِ اسکله پـهلو نمیزدم
در آرزوی ِ وصل ِ تو پـر میزدم هنوز
دستی اگر به آن سر ِ گیسو نمیزدم
اما مرا رسالت ِ صد آیه میسرود
از خود که با تو حرفِ هیاهو نمیزدم
گرآنقدر ز جام ِ لبت مِی نمیزدم
با تکه ای از آتش ِ دل مو نمیزدم
من اشکها فشاندهام ای جاودانه پـاک
دل بی وضو به آن گل ِ شببو نمیزدم
3 38 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, April 14, 2003
تماشای ِ نگاهت
در ساحل ِ آرامش ِ دریای ِ نگاهت
اشکی است فرو ریخته بر پای ِ نگاهت
غرقم کن و از غصه نجاتم ده و آنگاه
بگذار که من باشم و رویای ِ نگاهت
در خویش شکستم که خرامنده تر از پیش
برمن فکند سایه تماشای ِ نگاهت
دیری است که در چشم ِ تو آهی نکشیدم
آهی که کند زمزمه آوای ِ نگاهت
حسرت زدهی ِ آتش ِ جانکاهِ توام من
صد سال ِ مرا سوخته فردای ِ نگاهت
ای مرحلهی ِ مهر ِ تو طی گشته ندیدم
مجنون ِ دلم بودن ِ لیلای ِ نگاهت
آن روز که اول غزل از عشق ِ تو پر شد
صد بوسه لبم زد به سراپای ِ نگاهت
با آن که تو بردی دلم از یاد خود ای دوست
در هر تپش ِ اوست تمنای ِ نگاهت
7 31 PM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Sunday, April 13, 2003
اشکِ مرا فرض کن
در نظرم روز و شب - صورتِ زیبای ِ توست
آنکه مرا میکُشد – چشم ِ فریبای ِ توست
روی مپوشان ز من - در بَرَم آرام گیر
اشکِ مرا فرض کن – جامهی ِ دیبای ِ توست
پیش ِ تو استادهام - سرخوش از این بادهام
سایه ندارم ولی - سایه تماشای ِ توست
مخمصهای بود عشق - بر غمم افزود عشق
آنچه نفرسود عشق – صخرهی ِ خارای ِ توست
زورق ِ بارانیم - حسرتِ طوفان شکست
گوهر ِ شاهانهای - در کفِ دریای ِ توست
یار ِ تو هستم هنوز – آتش ِ مستم هنوز
آنکه ز یادِ تو رفت - خاکِ کفِ پای ِ توست
قبلهی ِ من هر زمان - در جهتِ دستِ تو
آن بتِ جادویی ِ - خویشتنآرای توست
هیچ پرستیدهای - آنکه بنشناسدت؟
این همهی ِ قصهی ِ - رنج ِ تمنای ِ توست
1 49 AM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 11, 2003
التهابِ همیشگی
ندانی آنکه چه لحظهها - به یادِ عشق ِ تو بودهام
نشان بده چه ترانهای - برای جز تو سرودهام؟
تو التهابِ همیشگی - خیال و خوابِ همیشگی
من اضطرابِ همیشگی - در این سرابِ همیشگی
گمان نمیکنم آن که تو- ز یادِ خویش ببردیم
اگرچه شاد برفتی و - به این زمانه سپردیم
عجب زمانه بد است ومن - شکایتم به کجا برم؟
فسانهای نشناسمت - حکایتم به کجا برم؟
در عاقبت تو شکستیم - ز پا چنین بفکندیم
تو آسمان ِ ستم شدی - و بر زمین بفکندیم
مرا نبود وفای ِ دگر - تو را بحل نکنم چرا؟
شکوهمندِ ترانهی ِ - نیاز ِ دل نکنم چرا؟
2 33 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, April 10, 2003
دریاب مرا
دریاب مرا که طاقتی نیست
وز فکر ِ توام فراغتی نیست
من عشق ِ تو را به جان خریدم
این هدیه تو را کفایتی نیست؟
تنهاتر از اشکهای ِ خویشم
وزهیچکسم حمایتی نیست
در هفت فلک به جستن ِ خویش
گشتم - اثر و روایتی نیست
دانی که چرا چنین خموشم
وز دستِ توام شکایتی نیست
دانستهام این قدر سر انجام
کین رنج ِ مرا نهایتی نیست
بنگر که امید و انتظارم
این عشق ِ شگفت عادتی نیست
زان روز که بردیم زخاطر
بر زندگیم رضایتی نیست
تا میشود از وفا میندیش
دراین سخنم کنایتی نیست
بعد از من از عشق رو مگردان
بر سنگدلان ملامتی نیست
پنهانی از این شکسته یادآر
بی من که تو را حلاوتی نیست
می شد که دلی به دست آری
بالاتر از این سعادتی نیست
10 59 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, April 09, 2003
یک رباعی تقدیم به وحید امیری عزیز
گـریهی ِ بی بهانه
تو گـریهی ِ بی بهانه میداری دوست
تو شعلهی ِ بی زبانه میداری دوست
گـویم که چـرا فقط به خوابم آیی؟
مهتاب شدن شبانه میداری دوست
اصل ِ شادیهای ِ من
گفتم مرو جان ِ مرا - بییار و بییاور مکن
گفتی که چون خندیدهای - آخر کجا ؟ باور مکن
گفتم که دلخون از توام - چون لالهام پرپر مکن
گفتی کجا دیدم تو را ؟ حاشا چنین ؟ دیگر مکن
ای اصل ِ شادیهای ِ من ای معبدِ زیبای ِ من
این آتش ِ پیوسته را - خاموش و خاکستر مکن
ای اصل ِ شادیهای ِ من آسان مرا گم کرده ای
بازآی و چشمان ِ مرا - از غصه غمگینتر مکن
دشتِ تمنایت تنم - دریای دیدارت دلم
مهمان ِ من بزم ِ مرا - بی ساقی و ساغر مکن
بیش از این که نمیشود
منم نهال ِ شکستهای - که میشود بنشانیم
منم کبوتر ِ خستهای - که میشود بپـرانیم
منم شرارهی ِ آتشی - که میشود خمشم کنی
منم سرشکِ شبانهای - که میشود بچکانیم
به آن صداقتِ صحبتی - که بر زبان ِ تو میرود
تو از حلاوتِ واژهای - چه میشود بچشانیم؟
بهار ِ عشق ِ تو می برد - تمام ِ صبر و قرار من
چو گردههای ِ گل ای نسیم در این هوا نفشانیم؟
همیشه همنفس ِ توام - ولی پـر از هوس ِ توام
ندانم اینکه در عاقبت - تو تا کجا بکشانیم
در آرزوی ِ تو مردهام - بیا بیا که فسردهام
که بیش از این که نمیشود - به هر طرف بدوانیم
برای چشم ِ تو میبرم - هزار خاطره از دلم
اگر به لطفِ نهانیت - ز دستِ غم برهانیم
2 28 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, April 07, 2003
رباعی برای دوست عزیزم آقای سید علی میرافضلی
برای ِ تکرار شدن
باری گـنهِ تو دل شکستن باشد
یا رشتهی ِ مهر را گـسستن باشد
زان دام که دل فکند رَستن باشد
دیوانهی ِ خود به بند بستن باشد
چـون باد به باغها دوانم کردی
چـون آب به جویها روانم کردی
چـون پـیر شدم برای ِ تکرار شدن
با بوسهای از لبت جوانم کردی
مژگان بانو درمورد غزل بودم و هستم غزلسرای ِ نگاهت گفته اند که شاید اشکال وزنی دارد ضمن سپاس از دقت ایشان باید بگویم یک اشکال تایپی را رفع کردم اما وزن این غزل مفتعلن فع - مفاعلن فعلاتن است یعنی از وزن مفاعلن فعلاتن- مفاعلن فعلاتن سه هجای اول آن را حذف کرده ام و حالا یک ترانه در وزن مفتعلن مفاعلن
اما تو هم نمیشناسیش
کیه که برات میمیره و- عاشقته و دوسِت داره؟
اما تو هم نمیشناسیش - اسمش و هم نمیدونی
دلت و بزن به دریاش– اشک و ببین تو چشماش
نکنه دل ِ سادهی ِ این - عاشقت و برنجونی
ببین که بیدا مجنونن - چه عاشقونه میخونن
تو توی ِخونهت نشستی و- بهار و هم نمیشناسی
یکی میگفت مشکل ِ من - خدا میتونه حل کنه
چکار کنم وقتی که تو - خدا رو هم نمیشناسی
ابر و ببین گریه میکنه- باد و ببین چه تند میره
کوه و ببین چه ساکته - سنگِ صبور ِ تو کیه؟
بذار منم گریه کنم - بدتر از این نمیشه که
وقتی که تو یادت میره - که اسم ِ عاشقت چیه
10 29 PM ، رامین خرسندی Comments/4
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Sunday, April 06, 2003
قصهی ِ زلالی ِ من
بودم و هستم- غزلسرای ِ نگاهت
ای که شکستم- من از برای ِ نگاهت
دل به تو بستم- تو پرگشودی و رفتی
مانده امیدِ- گرهگشای ِ نگاهت
رفتی و من با - خودم غریبهترینم
آینهام پر- شد از صدای ِ نگاهت
دیدن ِ تو قصهی ِ زلالی ِ من بود
آه کشیدم- دگر به جای ِ نگاهت
فصل ِ شکفتن- تمام میشد و بودم
سربه گریبان ِ ابتدای ِ نگاهت
فاصلهام تا - تو چند ابر ِ بهاریست
هر چه شمردم- ستارههای ِ نگاهت
خواب ِ تو دیدم- هزار باغ ِ بهاری
لاله گرفتم- ز ردِ پای ِ نگاهت
5 52 PM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Saturday, April 05, 2003
بازآی
بازآی و درختِ بیبهارم بشکن
هر شاخه بر اوست برگ و بارم بشکن
بازآی و به هر روش که خود میدانی
از چـشم ِ خماریت خمارم بشکن
قناری ِ غزل
من و این نیاز ِ آخر- تو و چند ناز ِ دیگر
چه کنم ؟ ببین ندارم - دل ِ پـاکباز ِ دیگر
تو و یک اشاره کردن - من و صد ستاره چیدن
تو و یک نظاره کردن - من و صد نماز ِ دیگر
تو و یک خطاب کردن - من و صد جواب گفتن
تو و این سکوتِ سنگین - من و سوز و ساز ِ دیگر
خـَمُشَم تو می توانی - به ترانهام کشانی
بشنو که میخروشم _ به طنین ِ ساز ِ دیگر
تو قناری ِ غزل را - مپـران ز بام ِ خانه
که دوباره خواهد آمد - بَرَت از فراز ِ دیگر
مگر آنکه تا سپـیده - بُوَدَم مجال ِ صحبت
که مهی چنین نیاید - به شب ِ دراز ِ دیگر
اگر از تو دل ستانم - به که بسپـرم؟ ندانم
چو غمت کجا بیابم - غم دلنواز ِ دیگر؟
5 05 PM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
عذرم بپـذیر
عشق است تمام آنچـه هستم امروز
عذرم بپـذیر ، مست مستم امروز
هر توبه دلم کرد شکستم امروز
من کافر ِ معشوقه پـرستم امروز
12 40 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
شبی دزدانه می آیم
شبی رندانه خواهم رَست - از این صبر و شکیبایی
شبی دزدانه می آیم - در آن چشم ِ فریبایی
در این دنیای ِ بی حاصل - شبی مهمان ِ ناغافل
شدن در بزم ِ آغوشت _ چه شیرین است و رویایی
دگر ویرانه شد بی تو – زیارتگاهِ چشم من
کجا رفتی تو ای گنج ِ - هزاران قرن زیبایی ؟
حرامم باد خواب امشب - که می نوشم شراب امشب
به یادِ چشم ِ مست ِ تو - در آن شبهای ِ فردایی
از این دیوانه تر دیگر - اگر خواهی مرا باید
نگاهم را فرو ریزی - در آن زلف چلیپـایی
از آن ترسم که عالم را _ از این بیهودهتر بینیم
اگر هم پـرده بردارند _ از این حرفِ معمایی
بیا عاشق تر از این شو _ که شاید آفرینش را
بنا کردند تا عشقی _ زند آتش به دنیایی
ثواب ِ بی شماری را - تو خواهی برد اگر روزی
از آن احساس ِ بیپـایان - کلامم را بیارایی
12 33 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 04, 2003
این من و نگاهِ تو
این من و نگاهِ تو - دور از این جهانم کن
در میان ِ قلب ِ خود - تا ابد نهانم کن
عشق دیدهای هرگز ؟ بر دل آنچنانم زن
مِی چشیدهای هرگز ؟ مست آنچنانم کن
ساده کن طریقت را - باده کن حقیقت را
ساغرم لبالب کن - تشنهی ِ لبانم کن
در حریم ِ عشق من - آمدی بمان اما
در حریم ِ احساست - محو و بی نشانم کن
آتشی ؟ بسوزانم - ذره ای ؟ برقصانم
پـرتویی ؟ بتابانم - هر چه هستی آنم کن
ای فرشتهخو بنگر - در صفای ِ جان من
برتر از زمین بودم - مردِ آسمانم کن
یا بمان و روی ِ گُل - شبنم ِ زلالم کن
در میان ِ بستانها - چشمهی ِ روانم کن
یا ببین که میبارد - عشقت از نگاهِ من
در کویر ِ تنهایی - سیل ِ بیامانم کن
1 43 AM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, April 03, 2003
نقشه
هر نقشه کشیدم تو بر آبش کردی
هر آب چـشیدم تو سرابش کردی
لرزید دلم غرق شرابش کردی
من ساخته بودم تو خرابش کردی
12 13 AM ، رامین خرسندی Comments/6
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
چشم بگشا
چشم بگشا که هزاران در میخانه در اوست
سرخوشم ساز و بگو بخشش پـیمانه در اوست
من نپـرهیزم از آن آتش جادوی نگاه
که دلم را اثر مسجد و بتخانه در اوست
جرعهی ناب حقیقت ز تعقل که چشید ؟
می برافشان که علاج دل دیوانه در اوست
در کتاب دلم از خاطرهی عشق هنوز
آیهای هست که مخموری مستانه در اوست
کو به کو در همهی شهر بگردم روزی
تا رسم بر در آن خانه که جانانه در اوست
من ندانم چه بُوَد عاقبت عشق ولی
عکسی از آتش و خاکستر پـروانه در اوست
دلت از شادی من روح تو شیدا می کرد
وین شگفت است که اکنون غم بیگانه در اوست
12 10 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Tuesday, April 01, 2003
نامه ی عاشقانه ای تقدیم به تو
ای نامه بگو به آن نگارم
آتش زدهای به روزگارم
باید که بسوزم و ببینی
جانی که به شعله میسپـارم
باید تو ببینی اشک من را
کز چشمهی هر دو دیده بارم
ای یار اگر تو نارفیقی
من یارترین رفیق و یارم
من دل نکنم زعشقت ای دوست
آخر غم عشق دوست دارم
ای دل تو برو به عشق لیلی
از سینه برون که میگذارم
من کز می عاشقانه مستم
با مسجد و صومعه چه کارم ؟
ای وای که من ز دست رفتم
تا اینکه تو را به دست آرم
ــــــــــــــــــــ
از بادهی چشم تو خرابم
دلبستهی ساقی و شرابم
هر چندکه عشق تو سراب است
امید برد در این سرابم
دارم سر آنکه تا قیامت
ازبندگی تو سر نتابم
تو نزد من آنقدر عزیزی
کز دست برون رود حسابم
آخر ز چه عاشقم ؟ ندانم
یعنی که سؤال بی جوابم
شاید که ز مهربانی توست
هر چند که میدهی عذابم
در هفت فلک اگر بگردم
معشوقهی اینچنین نیابم
ای وای که من ز دست رفتم
تا اینکه تو را به دست آرم
ــــــــــــــــــــ
قربان تو این ترانهی من
این گریه هر شبانهی من
این بغض شکسته در گلویم
این هقهق بیبهانهی من
ای ساقی هر چه جام باشد
بگذر ز شرابخانهی من
وقتی دلم آشیانهی توست
ویرانه مکن تو خانهی من
می نوشم اگر چه زهر باشد
در جام می مغانهی من
ترسم که بمیرم و ندانی
قدر دل عاشقانهی من
ترسم که بمیرم و نگیری
از هیچ کجا نشانهی من
ای وای که من زدست رفتم
تا اینکه تو را به دست آرم
ــــــــــــــــــــ
3 41 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, March 31, 2003
قامت زلال تو
از غزل چه کار آید ؟ شعر من نمی خوانی
آه از آن که دیگر تو حال من نمی دانی
عاشقم هنوز ای دوست آن چنان که می دانی
حال من چنان قایق در هوای طوفانی
من چگونه می دیدم آبشار گیسویت
آورد به بارامروز این همه پریشانی
من شنیده بودم عشق عادت است و چیزی نیست
افتد از جدایی در لحظه های پایانی
هر که گفت عشقی نیست بی ملال و اندوهی
گفتمش تماشا کن می رسد به سامانی
غم به سایه می ماند در برابر خورشید
باورم نمی شد که التهاب نتوانی
کم کم از خیالم رفت ترس بی سرانجامی
وان که پاکبازان را از خودت برنجانی
خو گرفت چشمم با قامت زلال تو
چون زمین غمگین با بوسه های بارانی
رفتی و از آنچه بود عشق من فراتر شد
شعله های حسرت زد در دلم به آسانی
گر دوباره بازایی لاله های بسیاری
کوچه باغ یادت را می کند چراغانی
چلچراغ روحانی بر خیالم آویزی
گرنگاه گرمت را بر دلم بتابانی
3 50 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Sunday, March 30, 2003
جوجهی یکروزه
جوجهی یکروزهایم باز شکاری است عشق
آب در کوزهایم چون سر کاری است عشق
دکتر بیمدرکِ عاشق بیمار خویش
پستچی کوچهی نامه نگاری است عشق
ما که به جوش آمدیم دل به کناری زدیم
سوتزنان میرود مثل قطاری است عشق
ما به گدایی خوشیم بر سر میدان شهر
در یک و دو ماندهایم مثل هزاری است عشق
پرده چو بالا رود رونق گیتار نیست
پنجه طلایی کنید سیم سه تاری است عشق
پیر خردمند من دیده ز کف داده بود
گفت ندانی جوان درد خماری است عشق
5 06 PM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
تو نشستی که
سر چوگان غم تو چو زند گوی دل من
بُوَد امید به لطفت همه نیروی دل من
به سر زلف سیاهت شدهام همچو کمانی
ابروَت رفته نشانه چو کمان سوی دل من
به دو عالم نفروشم لب شکر شکنت را
که در این حال خرابم شده داروی دل من
ز ازل داغ تو دارم خودم این باده خریدم
که دل سوختگانت ندهد بوی دل من
نفسم گشته شرنگی هله بازا ز دورنگی
تو نشستی که پلنگی کُشد آهوی دل من؟
چو ز کوی تو گذشتم ز مریدان تو گشتم
آخر ای دوست زمانی گذر از کوی دل من
4 41 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
از حضرت حافظ
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته ی دل زنده که بر یکدگر افتاد
4 58 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
مرسی ایمان عزیزم واقعا لطف کردی
3 22 AM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
دو تا غزل تازه
تو وفا نمیشناسی
همه تن وفا و مهرم تو وفا نمیشناسی
همه میشناسی اما دل ما نمیشناسی
همه را به یاد داری به جز عاشق قدیمی
تو بگو که چیست نامم ؟ به خدا نمیشناسی
شده تازه داغ اشکم سفرت به سر نیاید؟
تو بیا سراغ اشکم که مرا نمیشناسی
غم خویش برشمردم ره خویشتن گرفتی
به ترانه دل سپردم که صدا نمیشناسی
منم آن که بوسه میزد به طراوت نگاهت
نه چنان غریبهام من تو کجا نمیشناسی؟
بشنو نشان دیگر که به خندهام تو گفتی
مگر از شراب مستی؟ سر و پا نمیشناسی
من از آن چشم تو دیگر طمع وفا ندارم
تو برو که نیک دانم که چرا نمیشناسی
از بخت خوش
ای خنده یِ تو در تنم آورده جان تازهای
کی میفرستی سوی من پیغمبران تازهای؟
روزی که سرگردان شدم در خود چنین حیران شدم
از بخت خوش دیدم تو را با عاشقان تازهای
گفتم قدم بر چشم من، مهمان و صاحبخانه شو
فارغ شو از اندیشه یِ سود و زیان تازهای
گفتی که بر عشقم اگر چشم طمع داری برو
روزیرسان بنوازدت با آب و نان تازهای
گفتم مرو نازکدلا روزی تویی از بهر ما
ولله که ننشینم دگر بر پای خوان تازهای
گفتی که عشقت کهنه شد با آن که میخواهم تو را
چندی مگر پران شوم در آسمان تازهای
گفتم شراب کهنه را امشب که در ساغر کنی
فردا تویی با صد غزل درکهکشان تازهای
گفتی تو با این وعدهها از ره برون کردی مرا
هر روز میآیی چرا با داستان تازهای؟
گفتم نه از بهر خودم اینک چنین گریان شدم
ترسم برنجاند تو را فصل خزان تازهای
من رفته از دستم دگر وز پای بنشستم دگر
این گفتگو بود از خیال آه از نشان تازهای
12 48 AM ، رامین خرسندی Comments/14
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
چند رباعی تقدیم به شما
دیوانه یِ رنگ و بوی چـشمان توام
مخمور می سبوی چـشمان توام
هر جا نگـرم هنوز بینم که در آن
زندان هزار توی چـشمان توام
مست از هنر باده یِ عشقم کردی
وز پای در افتاده یِ عشقم کردی
گفتی به دروغ عاشقم خواهی شد
این گفتی و آماده یِ عشقم کردی
سروا به نسیم قدمت شادم کن
عشقی که نبود از کرمت شادم کن
گفتی که از این بیشترم عاشق باش
بگذر ز همین بیش و کمت شادم کن
صدها غزل از قشنگیت می سازم
با آن دل سرد سنگیت می سازم
از تو گله کردم که دو رنگی با من
باز آی که با دو رنگیت می سازم
افسانه یِ عشقم به حکایت پـیوست
وز دست تو کارم به شکایت پـیوست
از وسوسه یِ تو حاصلم سوختن است
با آنکه دلم به بی نهایت پـیوست
12 46 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
دشت غزالی
بنشین که بنوشیم از این جام هلالی
خوش باشم و خوش باشدت این سال جلالی
مستی ز می معنوی عشق گزافه است
من مستم از انگور همین باغ خیالی
قربان همان ناوک مستم که خطا رفت
چشمت که رها کرد در این دشت غزالی؟
خشم تو مرا آتش قهری شد و بگداخت
دلدار ندیدیم به این نیک خصالی
از دست برون میرود این عاشق زارت
کاری بکن و بعد مگو جای تو خالی
خواهم غزلی گفتن و خواندن بَرِ گوشَت
شرطش دو سه بوسهست اگر هست مجالی
تو حاصل تسبیح درختان بهشتی
بر داد دلم گر نرسی میوه یِ کالی
اشکم که چکید آینهای گشت فراهم
من نقش بر آبم , تو بکن نیت فالی
اکنون که تو هم مست و خرابی چه گناه است؟
اسباب طربهاست همین چشمهزلالی
تا سر حد اخلاص رسیدن نتوانم
لیکن تو ببخشای که در حد کمالی
در محفل درویش نشستی , چه شتاب است ؟
تو میروی و آمدنت هست خیالی
رامین تو بودن بُوَدَم اوج سعادت
بگذار که خوش باشم از امید محالی
12 45 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
نوشته شده در ساعت 19 45 توسط رامین خرسندی
یه نظر حلاله 2 نظر