سلام

تقدیم به مهربانی‏های سیامک بهرام‏پرور عزیزم
گفتی عاشق میشوی
هی خودت را توی ِ این آیینه خوشگل می‏کنی
دسته‏گل را آب دادی - باز دل دل می‏کنی
من هنوز آیینه‏ام - اما به یک رگبار ِ تند
آب را در برکه‏ی ِ ایمان ِ من گل می‏کنی
گفتی : عاشق میشوی با من رها از هر چه هست ؟
بعد من را توی ِ زندان غمت ول می‏کنی
گفتی : عاشق می‏شوی ؟ دریا : تو . اقیانوس : من
قایقم را غرق در شنهای ساحل میکنی
"برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز"
گفتی عاشق میشوی ال میکنی بل میکنی
باستانی شد غزل ؟ الان درستش می‏کنم
تو من  و برنامه‏ام را هر دو کنسل می‏کنی
...
قافیه دارد مزاحم می‏شود ! کاری بکن
من تو را با هر که هستی دوست می‏دارم هنوز


اخوی عزیز! ببین اصلا نقطه‏چین بگذارم بهتر نیست؟
صحنه‏سازی
حالا تو می‏خواهی مرا - یا فیلم بازی می‏کنی ؟
حالت گرفت از ماجرا - یا صحنه‏سازی می‏کنی ؟
این عشق  (دور از جان ِ تو) ... حرفی ندارم : نقطه‏چین
حالا تو حرفی می‏زنی- یا اعتراضی می‏کنی ؟
خورشید امروز از کجا - آمد که تو پیدا شدی ؟
در آسمان ِ این غزل – هی یکه‏تازی می‏کنی
البته تو دیر آمدی – اما هنوز ای! زنده‏ام
مخصوصا آن وقتی که تو – عاشق‏نوازی می‏کنی
من زنده‏ام با دیدنت – اما چه شد بوسیدنت ؟
لـج میکنم – تنها مرا – اینجور راضی می‏کنی

سلام . من تمام محتویات وبلاگم را از پرشین به اینجا کپی کردم :

سه شنبه، 27 خرداد، 1382

 سلام 
یک خبر خوب  
به زودی دوست عزیزم اردلان سرفراز به جمع ما خواهد پیوست  
سایت ایشان را خودم طراحی میکنم 

یک بیت قشنگ از وبلاگ اخوی عزیز
یکی دو چشمک و ابرو به تو بدهکارم
برای "این" که حساب و کتاب لازم نیست
اخوی


جمله‏ای کوچک
بیا بنشین - کجا بودی ؟ بمیرم من – پریشانی؟
عزیزم  چای می‏خواهی ؟ برای ِ شام می‏مانی؟
کمی انگار تب داری – ولی شاید که من سردم
مرا یک بوسه مهمان کن – خودت – با آنکه مهمانی
تو راهت گم شد اما من – خودم را ساده گم کردم
بساط ِ عشق ِ ناجوری – فراهم شد به آسانی
دلم را امتحان کردی – تو با صد سال تنهایی
برای قسمت ِ بعدی - از آن بدتر   پشیمانی 
تو با این آزمایشها – مرا با بوته سوزاندی 
گمانم سخت می‏گیری – حقیقت را که می‏دانی
حقیقت     جمله‏ای کوچک     تو را من دوست می‏دارم
اهمیت ندارد آن – غزلهایی که می‏خوانی 

بی‏دعوت
جایت عوض شد با خودم – بر سردر ِ بازارها
آخر تو هم عاشق شدی – من گفته بودم بارها
خوب است آزارت کنم ؟ عمری گرفتارت کنم؟
یا اینکه ناکارت کنم ؟ - در حلقه‏ی ِ تکرارها
نه   باز هم می‏خواهمت – هرگز نمی‏رنجانمت
با این همه آزردگی – من دورم از این کارها
رفتیم گردش - عشق هم - بی‏دعوت آمد پیشمان 
یک نقطه‏ی ِ حیران شدیم – از گردش ِ پرگارها
عشق عاقبت رنج است و بس- در هر دو روی ِ سکه‏اش
ما هر دو گریانیم – نه ؟ مثل ِ همین گیتارها
اسفند ِ جانم دود کن – اصلا مرا نابود کن
یک‏وقت چشمت می‏زنم – از پشت ِ این دیوارها  
ــــــــــــــــــــ
جان ِ عشاق سپند ِ رخ ِ خود می‏دانست
واتش چهره بدین کار برافروخته بود


اخوی بزرگوار شعر قبلی را نقد کردند و من بر اساس همان نقد استادانه ایشان , دستی به سر و گوش آن غزل کشیدم   حالا نمی‏دانم بدتر شده یا خراب‏تر شده 

صحنه‏سازی
حالا تو می‏خواهی مرا - یا فیلم بازی می‏کنی ؟
حالت گرفت از ماجرا - یا صحنه‏سازی می‏کنی ؟
این عشق - دور از جان ِ تو – دارد گلویم می‏بُرد
آن وقت راضی می‏شوی- یا اعتراضی می‏کنی ؟
خورشید امروز از کجا - آمد که تو پیدا شدی ؟
در آسمان ِ این غزل – هی یکه‏تازی می‏کنی
البته تو دیر آمدی – اما هنوز ای  زنده‏ام
مخصوصا آن وقتی که تو – عاشق‏نوازی می‏کنی
من زنده‏ام با دیدنت – اما چه شد بوسیدنت ؟
لـج میکنم – تنها مرا – اینجور راضی می‏کنی  


 نوشته شده در ساعت 18 22 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   12 نظر 

 

شنبه، 24 خرداد، 1382


 همین الان وبلاگ زیبای غزل امروز را دیدم
ابراهیم اسماعیلی عزیز از شهرام محمّدی  آذرخش  این غزل زیبا را آورده است  آفرین برای ابراهیم اسماعیلی و شاعران نازنین شعرهای غزل امروز خیلی کم است 

کشیدم دامنش را مثل دامان عروسکها
هواشد غرق‎ شب‏بوها،زمین‎شد فرش‎ پولکها
صدای سازها لرزاند ساق سکّه‎پوشش را
تکانی‎خورد و چرخی زد ،به هم خوردند قلکها
گرفتم شانه‎هایش را و نوشیدم صدایش را
به‎خواب چینه‎ها پیچیدپچ‎پچ‎های پیچکها
شررزد برلبم نامش،رهاشد عطر اندامش
به‎هم نزدیک‎شد لبها،یکی‎شد قاب عینکها
عروس خوابهای من بیا در حجله‎ی مهتاب
چراغان کن تنت را با گلایل‎ها و میخک‎ها
رهاکن برتنم گنجشک‎های بوسه‎هایت را
که‎امشب تا سحر خواب است چشمان مترسکها
من از نخهای آوازم برایت دام می‎بافم
تو می‎رقصی به بامم مثل رقص بادبادکها
توآن آبی که می‎ریزند در پشت مسافرها
تو آن شیری که می‎نوشند در گهواره،کودکها
تورقص ماهی الهام در پاشویه‎ی کاشی
تو برق شادمانی در صدای سیرسیرکها
بیا در بسترم آهسته،پلک خواب سنگین کن
که در گوشت بخوانم قصّه‎ی شهر عروسکها
غزل امروز

صحنه‏سازی
حالا تو می‏خواهی مرا ؟ یا فیلم بازی می‏کنی ؟
حالت گرفت از ماجرا ؟ یا صحنه‏سازی می‏کنی ؟
این عشق - دور از جان ِ تو – بی‏رحم آدم می‏کشد
این حرف ِ من بد نیست که ؟ تو اعتراضی می‏کنی ؟
خورشید امروز از کجا - آمد که تو پیدا شدی ؟
در آسمان یا بر زمین – هی یکه‏تازی می‏کنی
البته تو دیر آمدی – اما هنوز ای  زنده ام
مخصوصا آن وقتی که تو – عاشق‏نوازی می‏کنی
من زنده‏ام با دیدنت – اما چه شد بوسیدنت ؟
این عاشق ِ رنجیده را – اینجور راضی می‏کنی  


کاش اکبر یاغی تبار عزیز هم این شعر رو میخوند
عذرخواهی
می‏نشستی در کنارم بیش از این
تا بگیرد کار و بارم بیش از این
ای لبت خاموش   می‏خواهی چرا
دستبوس ِ انتظارم بیش از این؟
بوسه‏ی ِ بی‏گفتگو خواهم گرفت
تا نخوانی تازه‏کارم بیش از این
قلب ِ من لرزید و آه از دیده ریخت
می‏پسندی بی‏قرارم بیش از این؟
برف ِ ‏پیری بر زمستانم نشست
سبز پوشان بر بهارم بیش از این
گوهر ِ دل را نثارت کرده‏ام
باج می‏خواهی؟ ندارم بیش از این 
حرف ِ من تند است - آری - فرض کن
اکبر ِ یاغی‏تبارم بیش از این  
خسته‏ی مِی خورده‏ام از من مرنج
چون نبینی رازدارم بیش از این
آخر ِ این نامه هم ای خوب ِ من 
عذرخواهی می‏گذارم بیش از این 
رفت از یادم سپاس ِ این که تو
برنیاوردی دمارم بیش از این 


 نوشته شده در ساعت 12 20 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   7 نظر 

 

سه شنبه، 20 خرداد، 1382


 سلام  
یه غزل برای کرگدن جانم گفتم 
اگر خودش بخواد اینجا چاپ میشه
 هنوز نخواسته   

حالا اجازه داد   ۲۳ خرداد ساعت ۲۱
محسن باقرلوی عزیزم   این شعر قابل تو رو نداره 
ولی بدون که دلم برات تنگ شده  

کرگدن
خانه‏ی ِ روحم بدن ِ خویش کن
بعد مرا کرگدن ِ خویش کن 
من نه منم – نیم‏منم  - کمترم
رحم به این نیم‏من ِ خویش کن
سرو به رقص آور و این باغ نیز
ساده‏دلت را چمن ِ خویش کن
گریه‏ام اشکال ندارد ولی
اشک ِ مرا عطر ِ تن ِ خویش کن
عاشق ِ چشمت که منم , دیگران
عاشق ِ وبلاگ زدن ِ خویش کن 
ــــــــــــــــــــ
چمن چاکر+مخلص+نوکر 


غزل و ترانه‏ی جدید یا رباعی قدیمی ؟ چی دوست دارین؟

دروغ
بخت ِ من و خوابیدن و لالای ِ دروغت
ای من به فدای ِ قد و بالای ِ دروغت
تو موج سوار ِ پی ِ یک فرصت ِ نابی
من ماهی ِ کوچک ته ِ دریای ِ دروغت
امروز هوا خوشگلی ِ چشم ِ تو دارد
من نیز هوسناک ِ قسمهای ِ دروغت
با راست‏ترین حرف ِ دروغ ِ تو – همین عشق
من ساده شکستم – همه‏اش پای ِ دروغت
شیرین‏تری از رنگ ِ وفایی که نداری
ای قسمت ِ من - مزه‏ی ِ حلوای ِ دروغت
از من اثری نیست اگر خوب بگردی
در زیر و بم ِ شاید و امای ِ دروغت

به حرمت ِ عشق
مث ِ گلویی - برای ِ فریاد
شنیدی یا نه - صدای ِ فریاد ؟
شنیدی یا نه - اسم ِ خودت رو ؟
کی بود که می‏گفت   - من از تو آزاد ؟
هزار تا کوهه - تا قصر ِ شیرین
باید بمیرم - هزار تا فرهاد 
منو صدا کن - به حرمت ِ عشق
به حرمت ِ آن - که رفته بر باد
غزل شروع شد - مث ِ همیشه
دیدی چه راحت - به گریه افتاد ؟
تو شاد وخرم - که بردی از یاد
مرا چه ماندی - همیشه در یاد
خدا نخواسته - که بی تو باشم
خود ِ تو خواستی - خدا نمی‏خواد
خود ِ تو خواستی - منو شکسته
خونه‏م خراب و - ترانه آباد
ترانه آباد - خود ِ تو آباد
دلم مهم نیست - از قلم افتاد


جان از پـی ِ او
از تو دل ِ خویش می‏ستانم روزی
در سینه دوباره می‏نشانم روزی
چـون پـیش ِ تو می‏آید و جان از پـی ِ او
بر خاک ِ ره ِ تو می‏کشانم روزی

دکه‏ی ِ شعر
صد‏ تکه دل از ترنج ِ گـیسوی ِ تو باد
صد سکه‏ی ِ جان به گـنج ِ گـیسوی ِ تو باد
یک دکه‏ی ِ شعر ِ ناب را هم رونق
از شاعر ِ نکته‏سنج ِ گـیسوی ِ تو باد

دو تا از دوستان خوبم سیامک بهرام‏پرور عزیز و سهیل فرامرزی عزیز آهنگ و ریتم شعر قبلی را به خصوص در مصراع اول بیت دوم نقد کردند و من انتقاد آنها را بر دیده‏ی منت میگذارم و آن را از روایت قبلی  
از قدم ِ خوب ِ تو – دیده‏ام عشق آفرید 
به صورت زیر تصحیح می‏کنم 
از قدمت چشم ِ من - عشق ِ تو را آفرید
البته این را هم بگویم که در حالت قبلی میشد با حذف ع عشق   چون در فارسی اِشق خوانده میشود    و چسباندن حرف ش به دیده‏ام و حرف ق به آفرید , آن مصرع را در وزن مفتعلن فاعلن خواند 
دیگر این که قافیه‏ی آن شعر یک هجای کشیده است که مخصوصا میخواهم آهنگ شتابناک شعر را در این قسمتها – که در پرانتز آمده است- کندتر کند  مانند یک جمله‏ی معترضه اما مورد تاکید    باز هم از این دو عزیز بزرگوار صمیمانه تشکر می‏کنم  

 نوشته شده در ساعت 19 30 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   14 نظر 

 

چهارشنبه، 14 خرداد، 1382


 جای مجازات نیست
آمدی و در زدی  این که خیالات نیست؟ 
خوش‏خبر و خوش‏قدم  این که خرافات نیست؟ 
از قدمت چشم ِ من - عشق ِ تو را آفرید
تو نپسندیدیش  این که مراعات نیست 
قالی ِ کاشان شدم – بر سر ِ دارم هنوز
رنگ ِ تو دارم ولی  جای مجازات نیست 
عشق ِ تو آبی که نه – سرخ ِ شرابی که نه
سبز ِ بهاری که نه  رنگ ِ محالات نیست؟ 
باز نمی‏بینمت – در هوس و در خیال
آدم ِ دیگر شدی  آینه‏ام مات نیست 
می‏گذرد سالها – از شب ِ مهمانیت
یک خبر از من بگیر  این که مکافات نیست 

 نوشته شده در ساعت 11 6 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   21 نظر 

 

یکشنبه، 11 خرداد، 1382


 برای ِ آسمان ِ تو
برای ِ آسمان ِ تو - ستاره در ستاره‏ام
به عشق ِ فصل ِ دیدنت - بهاره در بهاره‏ام
تو زخمه می زنی و من - ترانه در ترانه‏ام
اگر چه گاهی از تو خود - اشاره در اشاره‏ام
به جستن ِ جوانیم - به سوی ِ عشق آمدم
نه آن که همچو کودکی- زند به سنگ پاره‏ام
تو کشتی ِ نجات ِ من - در این هوای ِ بد شدی
چنین که موج می زند - کناره بر کناره‏ام
تو معبدی شدی و من - به مذهب ِ تو آمدم
کجاست موبدی؟ که من - شراره درشراره‏ام

عاشق ِ نهانی
ای شهاب ِ رفته از - دست ِ آسمانیم
یک قدم نمانده تا - پای ِ ناتوانیم
آن نگاه ِ آتشین – را چه کرده‏ای ؟ بگو
آن گل ِ بهاری ِ – دوره‏ی ِ جوانیم
باز اگر ز چشم ِ من - بگذرد خیال ِ تو
عشوه می‏فروشی و - ساده می‏ستانیم
تا مگر چو واژه‏ای - بر لب ِ تو بگذرم
آیه‏ای شدم ببین – می‏شود بخوانیم؟
در غزل شکسته‏ام – آبشار ِ خسته‏ام
گوش کن به قصه‏ی ِ - رنج ِ بی‏زبانیم
ظاهرا تو رفتی و - بردمت ز یاد ِ خود
آه از آن که من هنوز – عاشق ِ نهانیم

 نوشته شده در ساعت 1 53 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   6 نظر 

 

چهارشنبه، 7 خرداد، 1382


 تندیس ِ دلم
تندیس ِ دلم سوخته بر پـای ِ نگاهت
دورش مکن از روح ِ مسیحای ِ نگاهت
آوار ِ نگاهت به سرم ریخته زیرا
سنگ ِ دل ِ من خورد به مینای ِ نگاهت
بس باشدم این جرم در این دیر ِ مکافات 
آغوش گشودن به تمنای ِ نگاهت
ای کاش نبودم که نبینم که دگر نیست
یک حادثه امکان ِ تماشای ِ نگاهت
اینجا که منم باغ ِ من از عاطفه خالیست
سوسن ننشیند پـس از این جای ِ نگاهت
مجنون تر از آن مردمکانی که تو دانی
دارم هوس ِ دیدن ِ لیلای ِ نگاهت
ذرات ِ وجودم به هوا رفت چو ابری
شاید فکند سایه به صحرای ِ نگاهت
رفتم به سراپـرده‏ی ِ اسرار ِ نهانی
دیدم صنم ِ خویشتن آرای ِ نگاهت
افسوس که جز حرف ِ جدایی ننوشتند
بر نقش ِ گنهکار ِ فریبای ِ نگاهت
هرگز نروم جانب ِ میخانه از امروز
تا حل نکند باده معمای ِ نگاهت
امشب اگرم باز در آغوش نگیری
می سوزم از این صاعقه - فردای ِ نگاهت
از بارش ِ سیلابی ِ موجت صدفی ساز
تا گم نشوم در کف ِ دریای نگاهت

 نوشته شده در ساعت 21 50 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   13 نظر 

 

سه شنبه، 6 خرداد، 1382


 امروز روز تولد همسر عزیز و مهربان و فداکار من است   فقط خدا میدونه اون و رامتین را چقدر دوست دارم   

مگر می توان
که گفتت که عشقم فزاینده نیست ؟
نیازم به مهر ِ تو پاینده نیست
که آن گریه‏های ِ پریشانیم
به چشمم دگر خوشتر از خنده نیست
که دست ِ خیال ِ نگاهت هنوز
حریر ِ دلم را نوازنده نیست
مگر می توان عشق بردن ز یاد ؟
مگر نور ِ خورشید زاینده نیست ؟
بنه تا بسوزند آن باغ را
که از یاد ِ سروت خرامنده نیست

 نوشته شده در ساعت 16 49 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   7 نظر 

 

دوشنبه، 5 خرداد، 1382


 غزل و ترانه تازه برای وبلاگ جدیدم با یک رباعی قدیمی

قاصدک ِ خوش‏خبر
در خواب و خیال ِ تو اگر کور و کر آییم
از بس گله‏مندیم پر از شور و شر آییم
چون پیچک ِ باغیم به زلف ِ تو گرفتار
این دیر نپاید که ز دست ِ تو درآییم
آنگاه به یک شکل و به یک صورت ِ دیگر
در حضرت ِ عشق ِ تو ز گرد ِ سفر آییم
تو دشمن ِ مایی و در این نکته جدل نیست
ما از پس ِ این معرکه‏ها دوست‏تر آییم
گر چشم ببندی در ِ صد خاطره باز است
ور باده بنوشی ز رگ ِ تاک برآییم
ابروی ِ تو چون چشم به هر آینه دوزد
ما در نظر ِ نازک ِ آن دیده‏ور آییم
فرهاد شوی ؟ رشته‏ی ِ این کوه ِ بلندیم
شیرین که شدی در نی و شیر و شکر آییم
در باغ ِ بهشتی ؟ گنه ِ خویش بشوییم
با نرمی ِ یک قاصدک ِ خوش‏خبر آییم
ما عمر ِ خط ِ دور ِ لب ِ یار ِ عزیزیم
حیف است به این تندی و تلخی به سر آییم

دوتا خورشید ِ چشات
دوتا خورشید ِ چشات – غرق ِ بهارن هنوزم
حالا گیرم خبری – از ما ندارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات - وقتی می‏خوابن تو شبا
رو دل ِ نازک ِ من – پای ِ تو میذارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات - اون دو پرستوی ِ قشنگ
نمی‏دونم چی بگم – اسمی ندارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – با دو تا گیسوی ِ سیات
مث ِ وحی ِ منزلن – مستی میارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – چشم ِ منو دور ببینن
غزل ِ تازه میگن - وقتی بیکارن هنوزم؟
دوتا خورشید ِ چشات - صد تا رمان ِ عشقیَن
اونا که نوشتنش – رو سر ِ دارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – دوست ِ ابرای منن
گرمی ِ همین دوتاست – این که میبارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات – آسمون ِ منو میخوان
نمیخوای آشتی کنی ؟ قصه‏ی ِ یارن هنوزم
دوتا خورشید ِ چشات - آخ دوتا خورشید ِ چشات
چقدر دورن و باز – مثل ِ ستاره‏ن هنوزم

دو پـیاله مانده
دارم دل ِ پـر تاب و تب از باده‏ی ِ عشق
لغزیده سرودی به لب از باده‏ی ِ عشق
امشب دو پـیاله مانده تا صبح ِ سپـید
خواهم گـرهی زد به شب از باده‏ی ِ عشق
¤ نوشته شده در ساعت 23 0 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   6 نظر 

 

یکشنبه، 4 خرداد، 1382


 سلام   هر اشکالی به نظرتون میرسه لطف کنید بگید
 نوشته شده در ساعت 19 30 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   2 نظر 

 

جمعه، 2 خرداد، 1382


 سلام   از دست بلاگر فرار کردم   در اولین فرصت هم لینکهامو درست میکنم  
توضیح  وبلاگ http //saade_del.blogspot.com دوماهه شد و من ساده دل تازه فهمیدم خیلی ها نمیتونستند بازش کنند یا به سختی و به کندی باز میشده یا مطالب را ناقص نشان میداده است یا آخرین مطالب را نشان نمیداده است   نحوه هنرنمایی آن هم بهISP مربوط میشود من خودم فعلا همین مطلب را گاهی میبینم و گاهی نمیبینم   حالا اگه توش ASP یا JAVA نوشته بودم یک چیزی   من حتی تصویر زمینه را هم برداشم و تعداد مطالب صفحه اصلی را کاهش دادم ولی روی کامپیوتر خود من 10 دقیقه طول میکشد تا ظاهر شود آنگاه من دمب سلامت بر کول عافیت گذاشتم و به پرشین مهاجرت کردم   حالا به دلیل این که بعضی ها این یادداشت را نمیبینند از همه دوستانم میخواهم تغییر آدرس مرا به اینجا اعلام کنند تا مشتری های وبلاگ ساده دل نپرند  

اینها را از saade_del.blogspot.com کپی کردم

Friday, May 23, 2003
غریبانه
این رودخانه‏های ِ غریبانه تا کجا
هست؟ این کرانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
دریادلا   به موج ِ نگاهت نمی‏رسد
این بی‏نشانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
وقتی برای ِ چشم ِ تو صدها غزل کم است
از من - ترانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
باید نوازش ِ من و مویت به هم رسند
آزار ِ شانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
وقتی شراب ِ حد ِ تو جاری‏تر از هواست
این تازیانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
ای بودن ِ تو معنی ِ الطاف ِ روزگار
رنج از زمانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
اصلا بگو برای ِ چه می‏خواهمت هنوز
این عاشقانه‏های ِ غریبانه تا کجا؟
6 00 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, May 22, 2003
ییلاق ِ تماشا
من بودم و ییلاق ِ تماشا که تو بودی
در تنگ‏ترین لحظه‏ی ِ حاشا که تو بودی
حاشای ِ چه؟ عشق ِ من و یک عمر که بودم
مجنون ِنظربازی ِ لیلا که تو بودی
صد عمر ِدگر باید و صد حادثه‏ی ِ عشق
تا من برسم باز در آنجا که تو بودی
گفتی که در اندیشه‏ی ِفردای ِسفر باش
خورشید و طلوع و شب و فردا که تو بودی
از شدتِ اندوه نبوسیدمت آری
آن روز به یاد آر خدا را که تو بودی
در ساحل ِ پرموج و بهار و چه کم آمد
آن سبزترین آبی ِدرِیا که تو بودی
بگذار فراموش کنم خاطره‏ها را
جز قصه‏ی ِ افتادن ِ بتها که تو بودی

شور ِمستی
ای دل که روزی بی‏دلیل – از من گسستی السلام
ای جان که با سنگین‏دلی – جامم شکستی السلام
ای قصه‏ی ِدوشین ِمن – ای چشمه‏ی ِ نوشین ِ من
من باده‏ی ِجام ِتوام – ای شور ِمستی السلام
بازای از این سنگین دلی – بازای از این بی‏حاصلی
من عاشق و تو غافلی – از من نرستی السلام
با خود به رقص آور مرا – همچون نسیم و بوته‏ها
بر آتشم داری هنوز – از دور دستی السلام
من مانده‏ام در کار تو – از چیست این آزار تو؟
هم می‏پرستم عشق را – هم می‏پرستی السلام
گاهی که تندی می‏کنم – باید ببخشایی مرا
آن بیقراری ها چه شد؟ اکنون که هستی السلام
3 38 PM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, May 21, 2003
یک دوست نوشته است  کمال عشق رضای معشوق است همین  و تکامل عاشق نه فقط وصال معشوق بلکه کسب رضایت اوست اما شما در شعرهایتان معشوق را خرده میگیرید و گله میکنید و بیشتر اظهار خستگی و بی تابی میکنید تا اظهار شوق
من میگویم   راست میگویید   از این نقد و یادآوری سپاسگزارم   البته باید در مورد جزئیات فرمایش شما بیشتر فکر کنم و شما هم به یاد داشته باشید بعضی از این گلایه ها در زیر صورت ظاهر که تندی ناشی از انتظار و توقع زیادی است همان معنی لطیف مورد نظرشماست و شعر حرف دل است که هیچ اما و اگر برنمیتابد   من از ادامه این بحث استقبال میکنم و علی الحساب این شعر را بخوانید و نظرتان را بگویید

قصه‏ی ِ عشقم
راهی ِ دریا شدی – ماهی ِ دریا شدم
خیمه به صحرا زدی - لاله‏ی ِ صحرا شدم
در قدحت مِی شدم - بر لب ِ تو نی شدم
من چه بگویم ؟ ببین - جمله تمنا شدم
هر چه تو راندی مرا - هر چه نخواندی مرا
باز به شکلی دگر - بر تو هویدا شدم
چند شبی پـیش از این - باده زدم بیش از این
بر نفس ِ پـاک ِ تو - واله و شیدا شدم
روح جدا شد ز تن - رفت به سوی وطن
مردم و فردایش از – کوی ِ تو پـیدا شدم
شوق ِ دلم تازه شد - بی‏حد و اندازه شد
فارغ از این دیشب و - امشب و فردا شدم
من که نه افلاکیم - نز بدنی خاکیم
قصه‏ی ِ عشقم که در - قلب ِ تو پـیدا شدم
تا تو در این عالمی - هیچ ندارم غمی
گر چه به هر دفتری – حرف ِ معما شدم

مژگان بانوی بزرگوار هم از سوت و کور بودن اینجا گله کرده است و من میگویم وقتی دوستان مهربانی مثل مژگان بانو و سیامک وفرهاد و مسیح و محسن و فرهنگ و پگاه و سعید و میرافضلی و     دارم چرا سوت و کور شوم؟ من نمیدانستم اینجا قابل شما را دارد   پس اینها را بخوانید و نقد کنید اگر مجال هست

من گاهی به غزل چنگ میزنم   اما اصرار ندارم حتما عبارتها و تصاویر امروزی در آن باشد

هیچوقت ندانستی
کارم به آرزوی ِ محالی گرفته بود
از من نبودن ِ تو چه حالی گرفته بود
چشمم خریده بود وفای ِ تو را ولی
بس بیخبر که میوه‏ی ِ کالی گرفته بود
وقتی به سمتِ کوچه نگاهت سرک کشید
از دستِ تو - دلم دو سه سالی گرفته بود
آخر تو هیچوقت ندانستی عشق با
فنجان ِ قهوه‏ی ِ تو چه فالی گرفته بود
دیشب دلم ز دیدن ِ برنامه‏ای شکست
شیری که رد ِ پای ِ غزالی گرفته بود
عکست به روزنامه فرستاده‏ام ولی
عکسی که رنگ و بوی ِ خیالی گرفته بود
جز تو - ترانه‏ای نشنیدم که گوش ِ من
آواز ِ آبشار ِ زلالی گرفته بود
وقتی که آسمان ِ تو رنگین کمان کشید
دیگر پرنده‏ای پر و بالی گرفته بود

چون هنوز سبک قدیمی را دوست دارم مثل این

دلدار را گم کرده‏ام
در کنج ِ خانه – خویشتن - پنهان ز مردم کرده‏ام
سر در مِی و خم کرده‏ام - دلدار را گم کرده‏ام
دانی چرا گریان شدم ؟ آتشکدهِ‏ی سوزان شدم ؟
از نی بَتَر نالان شدم ؟ دلدار را گم کرده‏ام
گاهی کنم فریادها - گاهی روم بر بادها
ای داد از این بی‏دادها - دلدار را گم کرده‏ام
آیا دگر پیدا شود ؟ بار ِ دگر شیدا شود ؟
آن شورها بر پا شود ؟ دلدار را گم کرده‏ام
افتاده‏ام بر خاک و خون - بر می‏کشم آه از جنون
ای کاش می‏آمد کنون - دلدار را گم کرده‏ام
ای پیرها   فرزانه‏ها   ای عاقلان   دیوانه‏ها
ای شمعها   پروانه‏ها   دلدار را گم کرده‏ام
من شادی و امید را - آن راحت ِ جاوید را
نور و مه و خورشید را - دلدار را گم کرده‏ام
هر کس به بازاری رود - یک بار هم سودی کند
سودا ببین کز بختِ بد - دلدار را گم کرده‏ام
دیدی شکستم بی‏صدا ؟ از بس ستم کردی روا
آخر کجا گویم کجا ؟ دلدار را گم کرده‏ام
از بس عطش نوشیده‏ام - در باغ ِ تو خشکیده‏ام
رنگِ وفا نادیده‏ام - دلدار را گم کرده‏ام

گاهی رباعی مینوازدم

باغ ِ غزل
ای باغ ِ غزل ترانه‏ام را بشنو
این آیه‏ی ِ عاشقانه‏ام را بشنو
ای همنفس ِ سپیده - ای رنگ ِ سحر
بنشین شبی و بهانه‏ام را بشنو

چـون صاعقه
افسوس که غم به سرنوشتم زد و رفت
اکسیر ِ جنون را به سرشتم زد و رفت
چـون صاعقه در باغ ِ بهشتم زد و رفت
آتش به هزار سال کِشتم زد و رفت

و گاهی به ترانه دلخوشم

تو انگار که نه انگار
برات گریه می‏کردم - تو انگار که نه انگار
تو این غصه می‏مردم - تو انگار که نه انگار
چقدر لحظه‏ی ِ رفتن - برام سخته هنوزم
از اون زخمی که خوردم - تو انگار که نه انگار
یه شب هم که نرفتم - تو خوابی که نبودی
چقدر نامه نوشتم - جوابی که ندادی
یه گل بود که نشوندم - تو گلدون ِ نگاهت
هنوز تشنه‏ی ِ تشنه ست - به آبی که ندادی
از این قصه ملولم - به اندازه‏ی ِ دنیا
تو عشق ِ تو شکستم - مث کشتی تو دریا
منو موج ِ نگاهت - نه گم کرد و نه پیدا
از اون شب نرسیدم - به دروازه‏ی ِ فردا
یادت رفت که چی گفتی- همون روز که می‏رفتی
عجب نیست تو زمونه - از این قصه زیاده
یه روز بود که یه بیدی – پیش ِ پای ِ تو خم شد
اگه بودی می دیدی - که تو دستای ِ باده
هنوز عاشق ِ چشمات - برات چشم انتظاره
دیگه امروز و فردا - براش فایده نداره
تو تقصیری نداری - که دردش بی شماره
من و باده که امشب - تو رو پیشم میاره
بازم خوبه که شادی - همینم یه امیده
بذار هر چه غزل هست - تو باغ ِ تو بخونه
اگه باز غمی داشتی- شریک ِ تو میشم من
بذار بین ِ من وتو - یکی شاد بمونه
4 18 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, May 12, 2003
به نام ِمن که می‏رسی
قبول دارم این که تو – ز یاد برده‏ای مرا
که سالها گذشته و – من از تو بوده‏ام جدا
ز دیده‏ی ِتو رفتم و – ز خاطر ِتو همچنین
سکوت پرده می‏کِشد – به چهره‏ی ِترانه‏ها
ولی کنون که لاجرم – پس از هزاره‏ی ِستم
رسیده‏ام به شهر ِتو- چنین غریب و آشنا
ببند چشم و خاطرات ِخویش را مرور کن
به نام ِمن که می‏رسی – دو دیده بر دلم گشا
نشان به آن نشان که تو – شکستیَم به سادگی
من از تو دل نکندم و – نگفتمت که پس چرا
بغل گشا و منظر ِ – صلیبی از تنت بکش
مسیح ِ پرشکسته‏ام – رسیده‏ام به جلجتا
دوباره حق نمی‏دهم – به تو که بی‏وفا شوی
مگر بگوییم که تو – بدی چه دیدی از وفا
دوباره حق نمی‏دهم – که از خودت برانیم
بگوییم   برو برو – بگویمت   بیا بیا
مرا ببر به قصه‏ها – مرا بزن به بوسه‏ها
به پای ِمن فلک نشان – به چشمک ِستاره‏ها
تو بی‏گدار و بی‏سبب – به رودخانه‏ام فکن
که سیل ِآن نگاه ِتو – مرا بَرَد به هر کجا
5 17 AM ، رامین خرسندی Comments/8
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, May 08, 2003
در پـیشگاه ِ چشم ِ تو
این منم در پـیشگاه ِ چشم ِ تو
مانده‏ام در نیمه‏راهِ چشم ِ تو
یا در ِ میخانه بر مستان ببند
یا چنان پـیمانه بر ایشان بخند
تا کی ازتشویش باید سوختن؟
صبر کردن ، لب به دندان دوختن
گریه دارم آرزو ، دستت کجاست ؟
خنده‏ی ِ جادویی ِ مستت کجاست ؟
این زمین شایسته‏ی ِ یک ریشه نیست
آسمان اندازه‏ی ِ اندیشه نیست
لیکن ای نقش‏آفرین ِ عشق ِ من
ای نشسته در کمین ِ عشق ِ من
من به زندان ِ زمین هم راضیم
گر به پـای ِ خویش می‏اندازیم
آتشی باید فراهم ساختن
این هوسها را در آن انداختن
نی به آتش هر چه گوید باک نیست
نی مگر از جنس ِ این خاشاک نیست ؟
عشق یعنی درکِ ابهامی لطیف
عشق یعنی بوسه بر نامی لطیف
من به لطف و مهربانی دلخوشم
من به خوابی آسمانی دلخوشم
گر نخواهی عشق ِ من ، من نیستم
گر نخوانی عاشقم پـس چیستم ؟
من که عمری غافلم از حال ِ خویش
چون بگویم با تو از احوال ِ خویش؟
از غبار ِ کهکشان تنهاترم
وز کلام ِ عاشقان رسواترم
هرگز از دست ِ خودت آزرده‏ای؟
جرعه‏ای از جام ِ حسرت خورده‏ای؟
برده‏ای دل را به جمع ِ بی‏دلان؟
رفته‏ای در حلقه‏ی ِ بی‏حاصلان؟
زندگی همراه ِ تو از من گریخت
آرزو از برگ برگ ِ شاخه ریخت
قلب ِ من آهنگ ِ خاموشی گرفت
قصه‏ام رنگ ِ فراموشی گرفت
کوهِ صبر از اشتیاقم می‏شکافت
روح ِ من در دشت و صحرا می‏شتافت
چون اسارت در خور ِ آزاده نیست
عشقبازیم اتفاقی ساده نیست
بی تو شعرم بی قراری می‏کند
گریه‏ام آیینه‏داری می‏کند
کاش خلوتگاه ِ تو یک در نداشت
کشتی ِ طوفانیم لنگر نداشت
3 45 PM ، رامین خرسندی Comments/10
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, May 02, 2003
عشق مثل ِ کوهی شد
گفتی   از دیار ِ عشق - هر که رفت زود آمد
زین اشاره از شادی - بر لبم سرود آمد
سالها گذشت و تو- از سفر نمی آیی
در ضیافتِ چشمم - هر چه لاله بود آمد
یک شب از تو دل کندم - بر ستاره ای بستم
چند کهکشان با هم - بر تو در سجود آمد
در تو گم شدم وقتی - می گریختی از من
بوته‏ای در آتش رفت - چند حلقه دود آمد
گفته بودم از عشقت - سر به کوه خواهم زد
عشق مثل ِ کوهی شد - بر سرم فرود آمد

من و چنین سعادتی
رسیده ام به چشم ِ تو - گذشتم از فراقها
چه اشکها که ریختم - به کام ِ اشتیاقها
چه شادم از نگاه ِ تو - من و چنین سعادتی ؟
چه شادمانه مستم از – شراب ِ اتفاقها
چنین که لامکان شدم - فراتر از زمان شدم
بگو چگونه سر کنم - به گوشه‏ی ِ اتاقها ؟
مرا خودم شکسته‏ام - ز بند ِ خویش رَسته‏ام
که عهد ِ صادقانه‏ای - ببندم از طلاقها
اگر نگاه همچو من - کشاندت به عاشقی
چنان پـرنده می‏پـری - به بامها و طاقها
و گر که عشق همچو من - رساندت به بی‏خودی
برو اگر که با دلت - ندارد انطباقها
و گر که بیخودی چنین - رهاندت ز خویشتن
دگر همیشه می‏روی – ورای ِ افتراقها
دگر همیشه با منی - که عاشقانه گویمت 
رسیده‏ام به چشم ِ تو - گذشتم از فراقها
1 16 AM ، رامین خرسندی Comments/10
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Saturday, April 26, 2003
عاشقت بودم ـ همین  ـ
راست می‏گویی؟ نمی‏دانی تو منظورم هنوز؟
پس چرا گفتی که می‏بخشید معذورم هنوز؟
عاشقت بودم همین  حالا بگو مفهوم بود؟
عاشقت هستم   همین حالا پر از شورم هنوز
باز کن دفترچه‏ی ِ آن خاطراتِ دور ِدور
با رسولان ِ غزل چون آیه مستورم هنوز
همچو جیحون در میان ِ جلگه‏ها جاری شدی
ماهی کوچک چه شد؟ ای ماه ِ پرنورم هنوز 
من گذشتم از بسی پلهای ِ پشتِ سر خراب
باز از چشم ِ تو صدها حادثه دورم هنوز
قد کشیدی چون دماوند از میان ِ ابرها
ای نسیم ِ مهربان  در تپه ماهورم هنوز
مقصد ِ ما برکه و دریاچه یادم هست نیست
سایه ساری جُسته‏ام اینجا که مجبورم هنوز
اختیار ِ این میان‏رودان ِ حسرت دستِ توست
اشک می‏بارد تو می‏گویی که مغرورم هنوز
4 16 AM ، رامین خرسندی Comments/7
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 25, 2003
از وبلاگ غزل امروزافغانستان
مانند مهر تو  شعری از شهباز ایرج
چشمی اگر به سیب و به حوا نداشتم
آدم نبودم و غم دنیا نداشتم
حالا تو را ندارم و امید مانده است
ای کاش امید داشتنت را نداشتم
با بی کسی گرفته ام انس و کسی دگر
یادم نمانده داشته ام یا نداشتم
ای سرزمین سوخته مانند مهر تو
در آسمان هیچ دلی جا نداشتم
دنیا، بهشت یا چه بگویم چه بوده است
چیزی که هیچ وقت من آن را نداشتم
10 36 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, April 24, 2003
 ?
7 29 PM ، رامین خرسندی Comments/6
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
سلام
آقای فرمان شعردوست یک مسابقه شعری دارد راه می اندازد
خونه دار و بچه دار  زنبیل و بردار و بیار

بعد از شعر طنز دیروز که با سیل انتقاد و تشویق مواجه شد  یک شعر جدی برای امروز گفتم
حسرتِ صد ساله
خیز و مرا دیده ور ِ خویش کن
خانه خراب از هنر ِ خویش کن
یا تو مرو از دل ِ دریاییم
یا که مرا همسفر ِ خویش کن
خسته فتادیم در این دام ِ عشق
رحم به آن بال و پر ِ خویش کن
تیر ِ ملامت اگرت می زنند
سینه‏ی ِ تنگم سپر ِ خویش کن
من که شکستم تو هم این اشک را
رایتِ فتح و ظفر ِ خویش کن
عقل ِ ملول از تب ِ اندیشه را
مست کن و بیخبر ِ خویش کن
حسرتِ صد ساله امانم برید
دستِ مرا خاکِ در ِ خویش کن
سرد و خموشم تو مرا عاشق ِ
گرمی ِ آغوش و بر ِ خویش کن
من چو کویرم تو مرا تشنه‏ی
آب ِ زلال ِ نظر ِ خویش کن
7 29 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
سلام
دوست تازه ام فرهنگ یک رباعی برای این وبلاگ گفته است
از ساده دلی به دام او افتادم
وین نرگس مست می دهد بر بادم
هر چند که دل رفته ولی خواهی دید
صد بار بپای او جان دادم

من هم شعرطنزی را به او و همه ی خواننده های وبلاگم تقدیم میکنم
بی‏خیال
گفتم که من؟ گفتا غزل - گفتم که تو؟ گفتا بلا
گفتم ستم؟ گفتا نعم - گفتم وفا؟ گفتا که لا
از بیخ عرب بود آن صنم- آن ترکِ زیباروی ِمن 
با من چرا بُر خورده بود؟ - از حکمتِ کار ِ خدا 
گفتم دماوندت شوم - تا ماه و خورشیدم شوی
یعنی که پابندت شوم - هر وقت می‏خواهی بیا
من بی‏خیال ِ این که او - گفت از وفاداری مگو
او بی‏خیال ِاین که من - دریا شدم بی‏ناخدا
القصه من شعر و غزل - می‏خواندم و او را عسل
او هم نمی‏دادم محل - من هم نمی‏کردم صدا
اینها همه دوز و کلک - بود و خدایی بعد از آن
عاشق شدیم و کم‏کمک - لیلا و مجنونیم ما
من بلکه از مجنون کمی- هم بیشتر عاشق شدم
اما مگو لیلی چه شد - از یاد برد این ماجرا
روزی هزاران بوسه بر - آن روی و ابرو می‏زدم
امروز داغان می‏شوم - در حسرتِ آن بوسه‏ ها
1 04 AM ، رامین خرسندی Comments/5
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, April 23, 2003
سلام
منت خدای را عزوجل که اینقدر وبلاگهای خوشگل ادبی هست که نمیدونم از کدوم بگم
دوستان خوبی توی جارچی شعر و ادب پیدا کردم که نگو
-------------------------------------
همین حالا همین و تمام رو دیدم 
نه دیر نیست عزیزکم 
دیر نیست    
برای تو که از اینهمه فاصله ،شراب ِ تشنگی می آوری تا
تشنه ترم کنی
برای تو که می خواهی بی تو نمانده باشم و بی من نمانی ،دیر نیست
-------------------------------------
و در حیرانی شام غریبان ماندم 
در آغوشم بگیر تا لحظه ای آرام گیرم و این آشفتگی را از یاد ببرم
آغوشت بستر بی مرز کودکی ست با زمزمه های معجزه سای مادر و قصه های شب سوز شبانه
آغوشت کتمان تمام تاریکی هاست
آغوشت پناه اندیشه ی من است  مرا به تماشا بنشین بانو  برایم بنویس که من محتاج کلام توام
- - - - - - -
-یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم
و کمی بعد گفت
-خودت که می‏دانی    وقتی آدم خیلی دلش گرفته باشد از تماشای غروب لذت می‏برد
-پس خدا می‏داند آن روز چهل و سه غروبه چه‌قدر دلت گرفته بود
-------------------------------------
و جایی که فرشته ها هم عاشق میشوند
نزدیک تر بیا که دگر بعد سالها
از زل زدن به چشم تو از دور خسته ام
--------------------------------------
یک خواهش   اگر در مشاهده ی نوشته ها مشکلی دارید مورد را همراه با نوع ویندوز به من اطلاع دهید
و یک سوال فنی 
ویندوز من XP است و مطالب وبلاگ را از MICROSOFT WORD کپی میکنم   در ادیتور WORD با فونت بدر یا نازنینن تمام ی ها را با SHIFT+X میزنم و همه چیز به خوبی پیش میرود 
اما برای ادیتور بلاگر اگر از SHIFT+X استفاده کنم زیر ی آخر دو نقطه ظاهر میشود و اگر از D استفاده کنم توی ادیتور ی اول و وسط مثل ی آخر ظاهر میشود در عین حال توی وبلاگ درست دیده میشود 
سوالم این است که اولا این نوشته ها توی ویندوز 98 چه جوری دیده میشود و آیا ربطی به فارسی بودن آن دارد یا نه ؟ دیگر اینکه اگر مشکلی وجود دارد آیا راه حل آن این است که از D برای ی آخر و از SHIFT+X برای ی اول و وسط استفاده کنم؟ و راه حل دیگری هم هست یا نه ؟
11 52 AM ، رامین خرسندی Comments/4
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Tuesday, April 22, 2003
روز سعدی شیرین سخن مبارک باد
لحظه‏ها
چه بهره‏ای نصیبِ من - شد از وجودِ لحظه‏ها
به جز رکوع ِ واژه‏ها - به جز سجودِ لحظه‏ها ؟
چه بهره‏ای رسد تو را - از آهِ من به غیر از آن
ستاره‏ای که حلقه زد – میان ِ دودِ لحظه‏ها ؟
ببین ببین غزل شدم - به قدمتِ ازل شدم
به مصرعی بَدَل شدم - در این سرودِ لحظه‏ها
چو موبدان نظر فکن - به معبدِ نگاهِ من
که آتشی به پـا شود- به یادبودِ لحظه‏ها
چنان نسیم اگر شبی - ز باغ ِ من گذر کنی
طراوتِ تو می‏رسد - به بوی ِ عودِ لحظه‏ها
زمین که از تو شد جدا - چه ساکن است و بی‏صدا
در ِ زمانه بسته‏ای - تو بر ورودِ لحظه‏ها
اگر چه رفتی از برم – نرفته‏ای ز خاطرم
که عشق را گره زدم - به تار و پـودِ لحظه‏ها
12 09 AM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Saturday, April 19, 2003
سلام   کمتر از یک ثانیه پیش از این وبلاگ آقامحسن باقرلو را کشف کردم   حالا آمدم به وبلاگ قشنگش لینک بدم که خواننده هاش کم بشه   این پیغام خود به خود از بین خواهد رفت
میخوام برم آرشیوهای هفت سنگ و یادداشتهای مسیح و بی سرزمین تر از باد را هم بخونم
6 28 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
تیر ِ نگاه
در چـشمم اگـر خیال ِ رویت گـذرد
عطری ز مشام همچـو بویت گـذرد
موی ِ تو اگـر نهان کند رویت را
تیر ِ نگـه از میان ِ مویت گـذرد
12 08 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 18, 2003
دنیا همه هیچ است
دنیا همه هیچ است اگر چشم ِ تو باز است
کان لحظه و این قصه‏ی ِ شبهای ِ دراز است
بشنو نفسم را که نوازنده‏ی ِ آهی
بیرنگ‏تر از آینه‏ی ِ نغمه‏ی ِ ساز است
بنشان عطشم را که فروزنده شراری
بِی‏تاب‏تر از شعله‏ی ِ خورشیدِ نیاز است
من بیشتر از میکده ویرانه‏ی ِ عشقم
اما دل من مستِ تو ای چشمه‏ی ِ ناز است
تا معبدِ رویایی من فاصله‏ای نیست
بینِ من و تو خاطره‏ای حادثه‏ساز است
درویش ِ توانگر شده از یک غزلم ساخت
آن طرز ِ نگاهِ تو که صد آیه‏ی ِ راز است
2 48 AM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, April 16, 2003
آن شب که آمدی
ای کاش در نگاهِ تو سوسو نمیزدم
وز چهره‏ی ِ تو پـرده به یکسو نمی‏زدم
آن شب که آمدی تو به خوابم چه خوب بود
دل را به لرزه های ِ تکاپـو نمی‏زدم
ای کاش بر لطافتِ رخسار ِ یار ِ خویش
صد بوسه با فریب و به جادو نمی‏زدم
در دشتِ بینهایتِ چشمت به خیرگی
زنجیر بر رهایی ِ آهو نمی‏زدم
من قایقی شکسته‏ام ای کاش لحظه‏ای
بر پـنجه‏های ِ اسکله پـهلو نمی‏زدم
در آرزوی ِ وصل ِ تو پـر می‏زدم هنوز
دستی اگر به آن سر ِ گیسو نمی‏زدم
اما مرا رسالت ِ صد آیه می‏سرود
از خود که با تو حرفِ هیاهو نمی‏زدم
گرآنقدر ز جام ِ لبت مِی نمی‏زدم
با تکه ای از آتش ِ دل مو نمی‏زدم
من اشکها فشانده‏ام ای جاودانه پـاک
دل بی وضو به آن گل ِ شب‏بو نمی‏زدم
3 38 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, April 14, 2003
تماشای ِ نگاهت
در ساحل ِ آرامش ِ دریای ِ نگاهت
اشکی است فرو ریخته بر پای ِ نگاهت
غرقم کن و از غصه نجاتم ده و آنگاه
بگذار که من باشم و رویای ِ نگاهت
در خویش شکستم که خرامنده تر از پیش
برمن فکند سایه تماشای ِ نگاهت
دیری است که در چشم ِ تو آهی نکشیدم
آهی که کند زمزمه آوای ِ نگاهت
حسرت زده‏ی ِ آتش ِ جانکاهِ توام من
صد سال ِ مرا سوخته فردای ِ نگاهت
ای مرحله‏ی ِ مهر ِ تو طی گشته ندیدم
مجنون ِ دلم بودن ِ لیلای ِ نگاهت
آن روز که اول غزل از عشق ِ تو پر شد
صد بوسه لبم زد به سراپای ِ نگاهت
با آن که تو بردی دلم از یاد خود ای دوست
در هر تپش ِ اوست تمنای ِ نگاهت
7 31 PM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Sunday, April 13, 2003
اشکِ مرا فرض کن
در نظرم روز و شب - صورتِ زیبای ِ توست
آنکه مرا می‏کُشد – چشم ِ فریبای ِ توست
روی مپوشان ز من - در بَرَم آرام گیر
اشکِ مرا فرض کن – جامه‏ی ِ دیبای ِ توست
پیش ِ تو استاده‏ام - سرخوش از این باده‏ام
سایه ندارم ولی - سایه تماشای ِ توست
مخمصه‏ای بود عشق - بر غمم افزود عشق
آنچه نفرسود عشق – صخره‏ی ِ خارای ِ توست
زورق ِ بارانیم - حسرتِ طوفان شکست
گوهر ِ شاهانه‏ای - در کفِ دریای ِ توست
یار ِ تو هستم هنوز – آتش ِ مستم هنوز
آنکه ز یادِ تو رفت - خاکِ کفِ پای ِ توست
قبله‏ی ِ من هر زمان - در جهتِ دستِ تو
آن بتِ جادویی ِ - خویشتن‏آرای توست
هیچ پرستیده‏ای - آنکه بنشناسدت؟
این همه‏ی ِ قصه‏ی ِ - رنج ِ تمنای ِ توست
1 49 AM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 11, 2003
التهابِ همیشگی
ندانی آنکه چه لحظه‏ها - به یادِ عشق ِ تو بوده‏ام
نشان بده چه ترانه‏ای - برای جز تو سروده‏ام؟
تو التهابِ همیشگی - خیال و خوابِ همیشگی
من اضطرابِ همیشگی - در این سرابِ همیشگی
گمان نمی‏کنم آن که تو- ز یادِ خویش ببردیم
اگرچه شاد برفتی و - به این زمانه سپردیم
عجب زمانه بد است ومن - شکایتم به کجا برم؟
فسانه‏ای نشناسمت - حکایتم به کجا برم؟
در عاقبت تو شکستیم - ز پا چنین بفکندیم
تو آسمان ِ ستم شدی - و بر زمین بفکندیم
مرا نبود وفای ِ دگر - تو را بحل نکنم چرا؟
شکوهمندِ ترانه‏ی ِ - نیاز ِ دل نکنم چرا؟
2 33 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, April 10, 2003
دریاب مرا
دریاب مرا که طاقتی نیست
وز فکر ِ توام فراغتی نیست
من عشق ِ تو را به جان خریدم
این هدیه تو را کفایتی نیست؟
تنهاتر از اشکهای ِ خویشم
وزهیچکسم حمایتی نیست
در هفت فلک به جستن ِ خویش
گشتم - اثر و روایتی نیست
دانی که چرا چنین خموشم
وز دستِ توام شکایتی نیست
دانسته‏ام این قدر سر انجام
کین رنج ِ مرا نهایتی نیست
بنگر که امید و انتظارم
این عشق ِ شگفت عادتی نیست
زان روز که بردیم زخاطر
بر زندگیم رضایتی نیست
تا می‏شود از وفا میندیش
دراین سخنم کنایتی نیست
بعد از من از عشق رو مگردان
بر سنگدلان ملامتی نیست
پنهانی از این شکسته یادآر
بی من که تو را حلاوتی نیست
می شد که دلی به دست آری
بالاتر از این سعادتی نیست
10 59 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Wednesday, April 09, 2003
یک رباعی تقدیم به وحید امیری عزیز
گـریه‏ی ِ بی بهانه
تو گـریه‏ی ِ بی بهانه می‏داری دوست
تو شعله‏ی ِ بی زبانه می‏داری دوست
گـویم که چـرا فقط به خوابم آیی؟
مهتاب شدن شبانه می‏داری دوست

اصل ِ شادیهای ِ من
گفتم   مرو جان ِ مرا - بی‏یار و بی‏یاور مکن
گفتی که چون خندیده‏ای - آخر کجا ؟ باور مکن
گفتم که دلخون از توام - چون لاله‏ام پرپر مکن
گفتی   کجا دیدم تو را ؟ حاشا چنین ؟ دیگر مکن
ای اصل ِ شادیهای ِ من   ای معبدِ زیبای ِ من
این آتش ِ پیوسته را - خاموش و خاکستر مکن
ای اصل ِ شادیهای ِ من   آسان مرا گم کرده ای
بازآی و چشمان ِ مرا - از غصه غمگین‏تر مکن
دشتِ تمنایت تنم - دریای دیدارت دلم
مهمان ِ من   بزم ِ مرا - بی ساقی و ساغر مکن

بیش از این که نمی‏شود
منم نهال ِ شکسته‏ای - که می‏شود بنشانیم
منم کبوتر ِ خسته‏ای - که می‏شود بپـرانیم
منم شراره‏ی ِ آتشی - که میشود خمشم کنی
منم سرشکِ شبانه‏ای - که می‏شود بچکانیم
به آن صداقتِ صحبتی - که بر زبان ِ تو می‏رود
تو از حلاوتِ واژه‏ای - چه می‏شود بچشانیم؟
بهار ِ عشق ِ تو می برد - تمام ِ صبر و قرار من
چو گرده‏های ِ گل ای نسیم   در این هوا نفشانیم؟
همیشه همنفس ِ توام - ولی پـر از هوس ِ توام
ندانم اینکه در عاقبت - تو تا کجا بکشانیم
در آرزوی ِ تو مرده‏ام - بیا بیا که فسرده‏ام
که بیش از این که نمی‏شود - به هر طرف بدوانیم
برای چشم ِ تو می‏برم - هزار خاطره از دلم
اگر به لطفِ نهانیت - ز دستِ غم برهانیم
2 28 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, April 07, 2003
رباعی برای دوست عزیزم آقای سید علی میرافضلی
برای ِ تکرار شدن
باری گـنهِ تو دل شکستن باشد
یا رشته‏ی ِ مهر را گـسستن باشد
زان دام که دل فکند رَستن باشد
دیوانه‏ی ِ خود به بند بستن باشد

چـون باد به باغها دوانم کردی
چـون آب به جویها روانم کردی
چـون پـیر شدم برای ِ تکرار شدن
با بوسه‏ای از لبت جوانم کردی

مژگان بانو درمورد غزل بودم و هستم غزلسرای ِ نگاهت گفته اند که شاید اشکال وزنی دارد ضمن سپاس از دقت ایشان باید بگویم یک اشکال تایپی را رفع کردم اما وزن این غزل مفتعلن فع - مفاعلن فعلاتن است یعنی از وزن مفاعلن فعلاتن- مفاعلن فعلاتن سه هجای اول آن را حذف کرده ام و حالا یک ترانه در وزن مفتعلن مفاعلن
اما تو هم نمی‏شناسیش
کیه که برات می‏میره و- عاشقته و دوسِت داره؟
اما تو هم نمی‏شناسیش - اسمش و هم نمی‏دونی
دلت و بزن به دریاش– اشک و ببین تو چشماش
نکنه دل ِ ساده‏ی ِ این - عاشقت و برنجونی
ببین که بیدا مجنونن - چه عاشقونه می‏خونن
تو توی ِخونه‏ت نشستی و- بهار و هم نمی‏شناسی
یکی می‏گفت مشکل ِ من - خدا می‏تونه حل کنه
چکار کنم وقتی که تو - خدا رو هم نمی‏شناسی
ابر و ببین گریه می‏کنه- باد و ببین چه تند می‏ره
کوه و ببین چه ساکته - سنگِ صبور ِ تو کیه؟
بذار منم گریه کنم - بدتر از این نمیشه که
وقتی که تو یادت می‏ره - که اسم ِ عاشقت چیه
10 29 PM ، رامین خرسندی Comments/4
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Sunday, April 06, 2003
قصه‏ی ِ زلالی ِ من
بودم و هستم- غزلسرای ِ نگاهت
ای که شکستم- من از برای ِ نگاهت
دل به تو بستم- تو پرگشودی و رفتی
مانده امیدِ- گره‏گشای ِ نگاهت
رفتی و من با - خودم غریبه‏ترینم
آینه‏ام پر- شد از صدای ِ نگاهت
دیدن ِ تو قصه‏ی ِ زلالی ِ من بود
آه کشیدم- دگر به جای ِ نگاهت
فصل ِ شکفتن- تمام می‏شد و بودم
سربه گریبان ِ ابتدای ِ نگاهت
فاصله‏ام تا - تو چند ابر ِ بهاری‏ست
هر چه شمردم- ستاره‏های ِ نگاهت
خواب ِ تو دیدم- هزار باغ ِ بهاری
لاله گرفتم- ز ردِ پای ِ نگاهت
5 52 PM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Saturday, April 05, 2003
بازآی
بازآی و درختِ بی‏بهارم بشکن
هر شاخه بر اوست برگ و بارم بشکن
بازآی و به هر روش که خود می‏دانی
از چـشم ِ خماریت خمارم بشکن

قناری ِ غزل
من و این نیاز ِ آخر- تو و چند ناز ِ دیگر
چه کنم ؟ ببین ندارم - دل ِ پـاکباز ِ دیگر
تو و یک اشاره کردن - من و صد ستاره چیدن
تو و یک نظاره کردن - من و صد نماز ِ دیگر
تو و یک خطاب کردن - من و صد جواب گفتن
تو و این سکوتِ سنگین - من و سوز و ساز ِ دیگر
خـَمُشَم تو می توانی - به ترانه‏ام کشانی
بشنو که می‏خروشم _ به طنین ِ ساز ِ دیگر
تو قناری ِ غزل را - مپـران ز بام ِ خانه
که دوباره خواهد آمد - بَرَت از فراز ِ دیگر
مگر آنکه تا سپـیده - بُوَدَم مجال ِ صحبت
که مهی چنین نیاید - به شب ِ دراز ِ دیگر
اگر از تو دل ستانم - به که بسپـرم؟ ندانم
چو غمت کجا بیابم - غم دلنواز ِ دیگر؟
5 05 PM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
عذرم بپـذیر
عشق است تمام آنچـه هستم امروز
عذرم بپـذیر ، مست مستم امروز
هر توبه دلم کرد شکستم امروز
من کافر ِ معشوقه پـرستم امروز
12 40 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
شبی دزدانه می آیم
شبی رندانه خواهم رَست - از این صبر و شکیبایی
شبی دزدانه می آیم - در آن چشم ِ فریبایی
در این دنیای ِ بی حاصل - شبی مهمان ِ ناغافل
شدن در بزم ِ آغوشت _ چه شیرین است و رویایی
دگر ویرانه شد بی تو – زیارتگاهِ چشم من
کجا رفتی تو ای گنج ِ - هزاران قرن زیبایی ؟
حرامم باد خواب امشب - که می نوشم شراب امشب
به یادِ چشم ِ مست ِ تو - در آن شبهای ِ فردایی
از این دیوانه تر دیگر - اگر خواهی مرا باید
نگاهم را فرو ریزی - در آن زلف چلیپـایی
از آن ترسم که عالم را _ از این بیهوده‏تر بینیم
اگر هم پـرده بردارند _ از این حرفِ معمایی
بیا عاشق تر از این شو _ که شاید آفرینش را
بنا کردند تا عشقی _ زند آتش به دنیایی
ثواب ِ بی شماری را - تو خواهی برد اگر روزی
از آن احساس ِ بی‏پـایان - کلامم را بیارایی
12 33 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Friday, April 04, 2003
این من و نگاهِ تو
این من و نگاهِ تو - دور از این جهانم کن
در میان ِ قلب ِ خود - تا ابد نهانم کن
عشق دیده‏ای هرگز ؟ بر دل آنچنانم زن
مِی چشیده‏ای هرگز ؟ مست آنچنانم کن
ساده کن طریقت را - باده کن حقیقت را
ساغرم لبالب کن - تشنه‏ی ِ لبانم کن
در حریم ِ عشق من - آمدی بمان اما
در حریم ِ احساست - محو و بی نشانم کن
آتشی ؟ بسوزانم - ذره ای ؟ برقصانم
پـرتویی ؟ بتابانم - هر چه هستی آنم کن
ای فرشته‏خو بنگر - در صفای ِ جان من
برتر از زمین بودم - مردِ آسمانم کن
یا بمان و روی ِ گُل - شبنم ِ زلالم کن
در میان ِ بستانها - چشمه‏ی ِ روانم کن
یا ببین که می‏بارد - عشقت از نگاهِ من
در کویر ِ تنهایی - سیل ِ بی‏امانم کن
1 43 AM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Thursday, April 03, 2003
نقشه
هر نقشه کشیدم تو بر آبش کردی
هر آب چـشیدم تو سرابش کردی
لرزید دلم غرق شرابش کردی
من ساخته بودم تو خرابش کردی
12 13 AM ، رامین خرسندی Comments/6
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
چشم بگشا
چشم بگشا که هزاران در میخانه در اوست
سرخوشم ساز و بگو بخشش پـیمانه در اوست
من نپـرهیزم از آن آتش جادوی نگاه
که دلم را اثر مسجد و بتخانه در اوست
جرعه‏ی ناب حقیقت ز تعقل که چشید ؟
می برافشان که علاج دل دیوانه در اوست
در کتاب دلم از خاطره‏ی عشق هنوز
آیه‏ای هست که مخموری مستانه در اوست
کو به کو در همه‏ی شهر بگردم روزی
تا رسم بر در آن خانه که جانانه در اوست
من ندانم چه بُوَد عاقبت عشق ولی
عکسی از آتش و خاکستر پـروانه در اوست
دلت از شادی من روح تو شیدا می کرد
وین شگفت است که اکنون غم بیگانه در اوست
12 10 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Tuesday, April 01, 2003
نامه ی عاشقانه ای تقدیم به تو
ای نامه بگو به آن نگارم
آتش زده‏ای به روزگارم
باید که بسوزم و ببینی
جانی که به شعله می‏سپـارم
باید تو ببینی اشک من را
کز چشمه‏ی هر دو دیده بارم
ای یار  اگر تو نارفیقی
من یارترین رفیق و یارم
من دل نکنم زعشقت ای دوست
آخر غم عشق دوست دارم
ای دل تو برو به عشق لیلی
از سینه برون که می‏گذارم
من کز می عاشقانه مستم
با مسجد و صومعه چه کارم ؟
ای وای که من ز دست رفتم
تا اینکه تو را به دست آرم
ــــــــــــــــــــ
از باده‏ی چشم تو خرابم
دلبسته‏ی ساقی و شرابم
هر چندکه عشق تو سراب است
امید برد در این سرابم
دارم سر آنکه تا قیامت
ازبندگی تو سر نتابم
تو نزد من آنقدر عزیزی
کز دست برون رود حسابم
آخر ز چه عاشقم ؟ ندانم
یعنی که سؤال بی جوابم
شاید که ز مهربانی توست
هر چند که می‏دهی عذابم
در هفت فلک اگر بگردم
معشوقه‏ی اینچنین نیابم
ای وای که من ز دست رفتم
تا اینکه تو را به دست آرم
ــــــــــــــــــــ
قربان تو این ترانه‏ی من
این گریه هر شبانه‏ی من
این بغض شکسته در گلویم
این هق‏هق بی‏بهانه‏ی من
ای ساقی هر چه جام باشد
بگذر ز شرابخانه‏ی من
وقتی دلم آشیانه‏ی توست
ویرانه مکن تو خانه‏ی من
می نوشم اگر چه زهر باشد
در جام می مغانه‏ی من
ترسم که بمیرم و ندانی
قدر دل عاشقانه‏ی من
ترسم که بمیرم و نگیری
از هیچ کجا نشانه‏ی من
ای وای که من زدست رفتم
تا اینکه تو را به دست آرم
ــــــــــــــــــــ
3 41 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Monday, March 31, 2003
قامت زلال تو
از غزل چه کار آید ؟ شعر من نمی خوانی
آه از آن که دیگر تو حال من نمی دانی
عاشقم هنوز ای دوست آن چنان که می دانی
حال من چنان قایق در هوای طوفانی
من چگونه می دیدم آبشار گیسویت
آورد به بارامروز این همه پریشانی
من شنیده بودم عشق عادت است و چیزی نیست
افتد از جدایی در لحظه های پایانی
هر که گفت عشقی نیست بی ملال و اندوهی
گفتمش تماشا کن می رسد به سامانی
غم به سایه می ماند در برابر خورشید
باورم نمی شد که   التهاب نتوانی
کم کم از خیالم رفت ترس بی سرانجامی
وان که پاکبازان را از خودت برنجانی
خو گرفت چشمم با قامت زلال تو
چون زمین غمگین با بوسه های بارانی
رفتی و از آنچه بود عشق من فراتر شد
شعله های حسرت زد در دلم به آسانی
گر دوباره بازایی لاله های بسیاری
کوچه باغ یادت را می کند چراغانی
چلچراغ روحانی بر خیالم آویزی
گرنگاه گرمت را بر دلم بتابانی
3 50 PM ، رامین خرسندی Comments/2
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
Sunday, March 30, 2003
جوجه‏ی یکروزه
جوجه‏ی یکروزه‏ا‏یم باز شکاری است عشق
آب در کوزه‏ایم چون سر کاری است عشق
دکتر بی‏مدرکِ عاشق بیمار خویش
پستچی کوچه‏ی نامه نگاری است عشق
ما که به جوش آمدیم دل به کناری زدیم
سوت‏زنان می‏رود مثل قطاری است عشق
ما به گدایی خوشیم بر سر میدان شهر
در یک و دو مانده‏ایم مثل هزاری است عشق
پرده چو بالا رود رونق گیتار نیست
پنجه طلایی کنید سیم سه تاری است عشق
پیر خردمند من دیده ز کف داده بود
گفت ندانی جوان درد خماری است عشق
5 06 PM ، رامین خرسندی Comments/3
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
تو نشستی که
سر چوگان غم تو چو زند گوی دل من
بُوَد امید به لطفت همه نیروی دل من
به سر زلف سیاهت شده‏ام همچو کمانی
ابروَت رفته نشانه چو کمان سوی دل من
به دو عالم نفروشم لب شکر شکنت را
که در این حال خرابم شده داروی دل من
ز ازل داغ تو دارم خودم این باده خریدم
که دل سوختگانت ندهد بوی دل من
نفسم گشته شرنگی هله   بازا ز دورنگی
تو نشستی که پلنگی کُشد آهوی دل من؟
چو ز کوی تو گذشتم ز مریدان تو گشتم
آخر ای دوست  زمانی گذر از کوی دل من
4 41 PM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
از حضرت حافظ
مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآورد
بس کشته ی دل زنده که بر یکدگر افتاد
4 58 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
مرسی ایمان عزیزم واقعا لطف کردی
3 22 AM ، رامین خرسندی Comments/1
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
دو تا غزل تازه
تو وفا نمی‏شناسی
همه تن وفا و مهرم تو وفا نمی‏شناسی
همه می‏شناسی اما دل ما نمی‏شناسی
همه را به یاد داری به جز عاشق قدیمی
تو بگو که چیست نامم ؟ به خدا نمی‏شناسی
شده تازه داغ اشکم سفرت به سر نیاید؟
تو بیا سراغ اشکم که مرا نمی‏شناسی
غم خویش برشمردم ره خویشتن گرفتی
به ترانه دل سپردم که صدا نمی‏شناسی
منم آن که بوسه می‏زد به طراوت نگاهت
نه چنان غریبه‏ام من تو کجا نمی‏شناسی؟
بشنو نشان دیگر که به خنده‏ام تو گفتی
مگر از شراب مستی؟ سر و پا نمی‏شناسی
من از آن چشم تو دیگر طمع وفا ندارم
تو برو که نیک دانم که چرا نمی‏شناسی

از بخت خوش
ای خنده یِ تو در تنم آورده جان تازه‏ای
کی می‏فرستی سوی من پیغمبران تازه‏ای؟
روزی که سرگردان شدم در خود چنین حیران شدم
از بخت خوش دیدم تو را با عاشقان تازه‏ای
گفتم قدم بر چشم من، مهمان و صاحبخانه شو
فارغ شو از اندیشه یِ سود و زیان تازه‏ای
گفتی که بر عشقم اگر چشم طمع داری برو
روزی‏رسان بنوازدت با آب و نان تازه‏ای
گفتم مرو نازک‏دلا   روزی تویی از بهر ما
ولله که ننشینم دگر بر پای خوان تازه‏ای
گفتی که عشقت کهنه شد با آن که می‏خواهم تو را
چندی مگر پران شوم در آسمان تازه‏ای
گفتم شراب کهنه را امشب که در ساغر کنی
فردا تویی با صد غزل درکهکشان تازه‏ای
گفتی تو با این وعده‏ها از ره برون کردی مرا
هر روز می‏آیی چرا با داستان تازه‏ای؟
گفتم نه از بهر خودم اینک چنین گریان شدم
ترسم برنجاند تو را فصل خزان تازه‏ای
من رفته از دستم دگر وز پای بنشستم دگر
این گفتگو بود از خیال آه از نشان تازه‏ای
12 48 AM ، رامین خرسندی Comments/14
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
چند رباعی تقدیم به شما

دیوانه یِ رنگ و بوی چـشمان توام
مخمور می سبوی چـشمان توام
هر جا نگـرم هنوز بینم که در آن
زندان هزار توی چـشمان توام

مست از هنر باده یِ عشقم کردی
وز پای در افتاده یِ عشقم کردی
گفتی به دروغ عاشقم خواهی شد
این گفتی و آماده یِ عشقم کردی

سروا   به نسیم قدمت شادم کن
عشقی که نبود از کرمت شادم کن
گفتی که از این بیشترم عاشق باش
بگذر ز همین بیش و کمت شادم کن

صدها غزل از قشنگیت می سازم
با آن دل سرد سنگیت می سازم
از تو گله کردم که دو رنگی با من
باز آی که با دو رنگیت می سازم

افسانه یِ عشقم به حکایت پـیوست
وز دست تو کارم به شکایت پـیوست
از وسوسه یِ تو حاصلم سوختن است
با آنکه دلم به بی نهایت پـیوست
12 46 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
دشت غزالی
بنشین که بنوشیم از این جام هلالی
خوش باشم و خوش باشدت این سال جلالی
مستی ز می معنوی عشق گزافه است
من مستم از انگور همین باغ خیالی
قربان همان ناوک مستم که خطا رفت
چشمت که رها کرد در این دشت غزالی؟
خشم تو مرا آتش قهری شد و بگداخت
دلدار ندیدیم به این نیک خصالی
از دست برون می‏رود این عاشق زارت
کاری بکن و بعد مگو جای تو خالی
خواهم غزلی گفتن و خواندن بَرِ گوشَت
شرطش دو سه بوسه‏ست اگر هست مجالی
تو حاصل تسبیح درختان بهشتی
بر داد دلم گر نرسی میوه یِ کالی
اشکم که چکید آینه‏ای گشت فراهم
من نقش بر آبم , تو بکن نیت فالی
اکنون که تو هم مست و خرابی چه گناه است؟
اسباب طربهاست همین چشمه‏زلالی
تا سر حد اخلاص رسیدن نتوانم
لیکن تو ببخشای که در حد کمالی
در محفل درویش نشستی , چه شتاب است ؟
تو می‏روی و آمدنت هست خیالی
رامین تو بودن بُوَدَم اوج سعادت
بگذار که خوش باشم از امید محالی
12 45 AM ، رامین خرسندی Comments
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
 نوشته شده در ساعت 19 45 توسط رامین خرسندی

یه نظر حلاله   2 نظر